پارت 32
پارت 32
کوک
کوک: جینا نمیدونی ا.ت کجاست
جینا: نه چیزی نگفت
کوک:یعنی کجا رفته
رفتم تو اتاقم دیدم یه نامه نوشته
(نامه ا.ت👇)
سلام کوکی دلم برات تنگ میشه خواستم اینو بگم که خیلی دوست دارم نمیتونم فراموشت
کنم ولی باید کنم چون من میدونم مافیایی خیلی ناراحت شدم وقتی فهمیدم
واقعا چرا اگه بهم میگفتی شاید باهات میموندم ولی فهمیدم که دوستم نداشتی و من فقط برات یه بازیچه بودم دیگه نتونستم تحمل کنم دنبالم نگرد بزار تنها باشم و میخوام فراموشت کنم و فکر کنم فراموش کردن واسه یه مافیا خیلی راحته دوست داشتم
ا.ت)
وقتی نامه رو خوندم یه حسی بهم دست داد حالم خیلی بد شد نفهمیدم از کجا فهمید که من مافیام و او راست میگفت باید بهش میگفتم من خیلی دوسش دارم باید پیداش کنم هر چی زود تر که شده
ـــــــــــــــــــــــــــــ
دو ماه بعد
کوک
همه جا رو گشتم حتی خونه دوستش یوری نیستش که نیستش اخه کجا رفته این دختر
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ا.ت
یوری: خیلی خوب کردی اومدی
ا.ت: چیشده مگه
یوری: باید از این کشور بری
ا.ت: چرا
یوری: این پسره ول کن نیست
ا.ت: چرا
یوری: چون میبینم روز به روز بیشتر ادم میکشه یه روز شد که ۱۷تا ادم کشت
ا.ت: یعنی اینقدر براش راحته
یوری: امروز هم منو دید این نامه رو داد به من گفت اگه ا.ت رو دیدی اینو بده بهش
ا.ت: کو ببینم
یوری: بیا بخونش
#کوک
#فیک
#سناریو
کوک
کوک: جینا نمیدونی ا.ت کجاست
جینا: نه چیزی نگفت
کوک:یعنی کجا رفته
رفتم تو اتاقم دیدم یه نامه نوشته
(نامه ا.ت👇)
سلام کوکی دلم برات تنگ میشه خواستم اینو بگم که خیلی دوست دارم نمیتونم فراموشت
کنم ولی باید کنم چون من میدونم مافیایی خیلی ناراحت شدم وقتی فهمیدم
واقعا چرا اگه بهم میگفتی شاید باهات میموندم ولی فهمیدم که دوستم نداشتی و من فقط برات یه بازیچه بودم دیگه نتونستم تحمل کنم دنبالم نگرد بزار تنها باشم و میخوام فراموشت کنم و فکر کنم فراموش کردن واسه یه مافیا خیلی راحته دوست داشتم
ا.ت)
وقتی نامه رو خوندم یه حسی بهم دست داد حالم خیلی بد شد نفهمیدم از کجا فهمید که من مافیام و او راست میگفت باید بهش میگفتم من خیلی دوسش دارم باید پیداش کنم هر چی زود تر که شده
ـــــــــــــــــــــــــــــ
دو ماه بعد
کوک
همه جا رو گشتم حتی خونه دوستش یوری نیستش که نیستش اخه کجا رفته این دختر
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ا.ت
یوری: خیلی خوب کردی اومدی
ا.ت: چیشده مگه
یوری: باید از این کشور بری
ا.ت: چرا
یوری: این پسره ول کن نیست
ا.ت: چرا
یوری: چون میبینم روز به روز بیشتر ادم میکشه یه روز شد که ۱۷تا ادم کشت
ا.ت: یعنی اینقدر براش راحته
یوری: امروز هم منو دید این نامه رو داد به من گفت اگه ا.ت رو دیدی اینو بده بهش
ا.ت: کو ببینم
یوری: بیا بخونش
#کوک
#فیک
#سناریو
۱۷.۰k
۱۷ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.