رمان
#رمان
#عشق_مهربون_من
#part:8
*ویو جیمین*
جنا خیلی کیوت شده بود و وقتی با پرستار کل کل میکرد اصلا خیلی کیوت بود
جنا:رئیس لطفا اذیتم نکنید
جیمین:باشه حالا بیا بلند شو بریم برسونمت
جنا:یک لحظه یک لحظه کجا؟شما به اندازه کافی کمکم کردید خیلی هم زیاد دیگه بیشتر از این نمیتونم قبول کنم
خیلی هم ممنون
جیمین:وای بیا بریم دیگه من اوردمت منم میبرمت حرفی نباشه همینکه گفتم، کلمه دیگه ایم نگو لجبازی هم نکن ولی و اما هم نداریم
جنا:....(دختره داره با تعجب نگاه میکنه ولی کیوت شده)
جیمین:اینطور نگاه نکن بلند شو بریم
جنا:باشه
جنا بلند شد و سوار ماشین شدیم و به سمت خونه جنا حرکت کردیم
جنا:ولی این راه شرکت نیست
جیمین:به اندازه ۳ روز نمیای شرکت مرخصی
جنا:ولی...باشه ممنون
*ویو جنا*
تو راه بودیم رئیس داشت منو میرسوند خونه که یهو گوشیم زنگ خورد
واییییییی بلاخره لاری زنگ زد خیلی وقته ندیدمش و باهاش حرف نزدم به محض اینکه زنگ زد جواب دادم(لاری دوست صمیمی ات هست)
لاری:سلام منگولممممممممممممم
جنا:سلام خنگولممممممممممممم(با ذوق)
لاری:یاااااااااا کجایی خبری ازت نیس
جنا:ای نامرد همیشه من بهت میزنگم و پیام میدم فهمیدیم خوابالو و تنبلی ولی ی بارم شده ی حالی از دوستت بپرس زندس مرده کجاس چه مرگشه(خنده و شوخی)
لاری:یاااااااااا به بزرگی خودت ببخش دیگ
جنا:میدونی من خالی نمیبخشم باید شام مهمونم کنی
لاری:ای فرصت طلب باشه فردا شب مهمون من تو رستوران همیشگی اوکی خوبه؟
جنا:ارهههههههههه الان شد عااااااالیه(ذوق و خوشحالی)
لاری:خب حالا فعلا خدافظ منگول جونم
جنا:میبینمت خنگولِ خوابالو جونم
و ازش قطع کردم اصلا یادم نبود رئیس پیشمه وای خاک به سرم قشنگ ضایع شدم ی ریز نگاهی بهش کردم دیدم داره از خنده میترکه سرمو انداختم پایین و به گوشیم زل زدم
جنا:ببخشید رئیس حواسم نبود اخه دوستم بعد دو هفته بهم زنگ زد نتونستم جلو خودمو بگیرم(کیوت و خجالتی)
جیمین:بهت گفتم راحت باش اوم حق داری منم دوستمو به خاطر کار این یک هفتس ندیدم قرار بود فردا همو ببینیم(خنده)
جنا:اوووو خیلی هم خوب ما هم فردا همو میبینیم
*ویو جیمین*
لذت میبردم وقتی باهاش حرف میزدم دختر خیلی کیوت و مهربونیه احساس خوبی بهم دست میداد وقتی بهش نزدیک میشم خوشحال میشم
خلاصه بعد ۱۰ مین به خونش رسیدیم پیاده شد
جنا:رئیس نمیآید داخل یکم استراحت کنید بعد برید اخه بخاطر من خیلی اذیت شدید؟
جیمین:نه بابا اصلا هم اذیت نشدم، نمیخوام مزاحمتون بشم
جنا:اصلا هم مزاحم نیستید اتفاقا خیلی هم خوشحال میشم بیاید فقط من و مامانم هستیم
جیمین:پس ۱۰ دقیقه میمونم بعد میرم چون...
#بی_تی_اس
#BTS
#ارمی
#ARMY
#رمان_از_بی_تی_اس
#ROMAN_OF_BTS
#چا_اون_وو
#cha_eun_woo
#فیک
#fake
#وانشات
#vanshat
#عشق_مهربون_من
#part:8
*ویو جیمین*
جنا خیلی کیوت شده بود و وقتی با پرستار کل کل میکرد اصلا خیلی کیوت بود
جنا:رئیس لطفا اذیتم نکنید
جیمین:باشه حالا بیا بلند شو بریم برسونمت
جنا:یک لحظه یک لحظه کجا؟شما به اندازه کافی کمکم کردید خیلی هم زیاد دیگه بیشتر از این نمیتونم قبول کنم
خیلی هم ممنون
جیمین:وای بیا بریم دیگه من اوردمت منم میبرمت حرفی نباشه همینکه گفتم، کلمه دیگه ایم نگو لجبازی هم نکن ولی و اما هم نداریم
جنا:....(دختره داره با تعجب نگاه میکنه ولی کیوت شده)
جیمین:اینطور نگاه نکن بلند شو بریم
جنا:باشه
جنا بلند شد و سوار ماشین شدیم و به سمت خونه جنا حرکت کردیم
جنا:ولی این راه شرکت نیست
جیمین:به اندازه ۳ روز نمیای شرکت مرخصی
جنا:ولی...باشه ممنون
*ویو جنا*
تو راه بودیم رئیس داشت منو میرسوند خونه که یهو گوشیم زنگ خورد
واییییییی بلاخره لاری زنگ زد خیلی وقته ندیدمش و باهاش حرف نزدم به محض اینکه زنگ زد جواب دادم(لاری دوست صمیمی ات هست)
لاری:سلام منگولممممممممممممم
جنا:سلام خنگولممممممممممممم(با ذوق)
لاری:یاااااااااا کجایی خبری ازت نیس
جنا:ای نامرد همیشه من بهت میزنگم و پیام میدم فهمیدیم خوابالو و تنبلی ولی ی بارم شده ی حالی از دوستت بپرس زندس مرده کجاس چه مرگشه(خنده و شوخی)
لاری:یاااااااااا به بزرگی خودت ببخش دیگ
جنا:میدونی من خالی نمیبخشم باید شام مهمونم کنی
لاری:ای فرصت طلب باشه فردا شب مهمون من تو رستوران همیشگی اوکی خوبه؟
جنا:ارهههههههههه الان شد عااااااالیه(ذوق و خوشحالی)
لاری:خب حالا فعلا خدافظ منگول جونم
جنا:میبینمت خنگولِ خوابالو جونم
و ازش قطع کردم اصلا یادم نبود رئیس پیشمه وای خاک به سرم قشنگ ضایع شدم ی ریز نگاهی بهش کردم دیدم داره از خنده میترکه سرمو انداختم پایین و به گوشیم زل زدم
جنا:ببخشید رئیس حواسم نبود اخه دوستم بعد دو هفته بهم زنگ زد نتونستم جلو خودمو بگیرم(کیوت و خجالتی)
جیمین:بهت گفتم راحت باش اوم حق داری منم دوستمو به خاطر کار این یک هفتس ندیدم قرار بود فردا همو ببینیم(خنده)
جنا:اوووو خیلی هم خوب ما هم فردا همو میبینیم
*ویو جیمین*
لذت میبردم وقتی باهاش حرف میزدم دختر خیلی کیوت و مهربونیه احساس خوبی بهم دست میداد وقتی بهش نزدیک میشم خوشحال میشم
خلاصه بعد ۱۰ مین به خونش رسیدیم پیاده شد
جنا:رئیس نمیآید داخل یکم استراحت کنید بعد برید اخه بخاطر من خیلی اذیت شدید؟
جیمین:نه بابا اصلا هم اذیت نشدم، نمیخوام مزاحمتون بشم
جنا:اصلا هم مزاحم نیستید اتفاقا خیلی هم خوشحال میشم بیاید فقط من و مامانم هستیم
جیمین:پس ۱۰ دقیقه میمونم بعد میرم چون...
#بی_تی_اس
#BTS
#ارمی
#ARMY
#رمان_از_بی_تی_اس
#ROMAN_OF_BTS
#چا_اون_وو
#cha_eun_woo
#فیک
#fake
#وانشات
#vanshat
۳.۵k
۰۱ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.