رمان
#رمان
#عشق_مهربون_من
#part:7
*ویو جنا*
داشتم تمیزکاری میکردم که یکدفعه جلوم تار شد چشامو مالیدم ولی هنوز چشام تار میدیدن
سر درد گرفتم و تاری چشام هی بیشتر و بیشتر میشد سرگیجه شدید داشتم که یکدفعه تعادلم از دست دادم و افتادم زمین و بیهوش شدم
*ویو جیمین*
داشتم همه جا رو چک میکردم که چیزی کم نباشه یادم اومد که محل عکس برداری کثیفه و قرار بود جنا تمیزش کنه رفتم که ببینم تموم کرده یا نه نیاز به کمک داره یا نه
همینکه رسیدم دیدم جنا بیهوش افتاده زمین
رفتم پیش چندبار صداش کردم اما بیدار نشد دست به پیشونیش زدم دیدم داره از تب میسوزه سریع به یونا زنگ زدم
جیمین:یونا(نگران)
یونا:بله جیمین چرا صدات اینطوره؟(نگران و ترس)
جیمین:جنا رو بیهوش رو زمین پیدا کردم میبرمش بیمارستان شرکت رو به تو میسپارم
یونا:چی...باشه هرچی شد خبرم کن
بعد از اینکه به یونا گفتم سریع قطع کردم و جنا رو برآید استایل بغل کردم و بردم بیمارستان
سریع خودمو به بیمارستان رسوندم
روی یکی از تخت ها گذاشتمش و دکتر رو صدا کردم، دکتر معاینش کرد و گفت
دکتر:خیلی زیاد تب کرده اگه یکم دیگه دیر میکردید ممکن بود حالش بدتر بشه
جیمین:الان باید چیکار کنیم؟(نگران)
دکتر بهش سرم زد و داخل سرم یک آمپول تزریق کرد بعد توی برگه ای که تو دستش بود یک سری دارو ها رو نوشت
دکتر:بهش سرم زدم یک سری داروها رو هم نوشتم حتما بخریدشون و سر موقع باید بخوره
سرم که تموم شد بعد ۲۰ دقیقه اگه به هوش نیومد من دوباره میام چک میکنم اما اگه به هوش اومد میتونید مرخصش کنید
جیمین:حتما،خیلی ممنون
بعد از حرف دکتر سریع رفتم و دارو ها رو گرفتم یکم طول کشید ولی گرفتمشون تا برگشتم دیدم جنا و پرستار دارن بحث میکنن
جنا:نمیخوام اذیت نکن دارم بهت میگم نمیخوام ولم کن دوست ندارم
پرستار:ولی باید بزنم نمیشه تا خوب بشی و الا اصلا خوب نمیشی
جنا:نمیخوام من بدون اینا هم خوب میشم
رفتم نزدیکتر شدم
جیمین:چخبره اینجا؟
جنا:سلام رئیس
جیمین:سلام جنا
پرستار:ببخشید آقا من باید این آمپول رو تو دستش تعریف کنم تا خوب بشه اما قبول نمیکنه
جنا:رئیس لطفا من نمیخوام لطفا میترسم رئیس لطفا از پیشم دورش کن
جیمین:جنا، تو چشام نگاه کن
جنا:باشه
همینطور که جنا داشت تو چشام نگاه میکرد
جنا:رئیسسسسسسس داره نزدیکم میشه لطفااا
جیمین:فقط به چشام نگاه کن و حرف نزن
جنا:چشم
جیمین:افرین دختر خوب
جنا:مگه من بچم؟
جیمین:فرقی نمیکنه
همینطور که داشتم باهاش حرف میزدم پرستار آمپول رو بهش تزریق کرد و رفت
جنا:رئیس من به این گندگی کجام شبیه بچهاست؟
جیمین:بنظرم که خیلی شبیه بچه ها میمونی(خنده)
جنا:...
#بی_تی_اس
#BTS
#ارمی
#ARMY
#رمان_از_بی_تی_اس
#ROMAN_OF_BTS
#چا_اون_وو
#cha_eun_woo
#فیک
#fake
#وانشات
#vanshat
#عشق_مهربون_من
#part:7
*ویو جنا*
داشتم تمیزکاری میکردم که یکدفعه جلوم تار شد چشامو مالیدم ولی هنوز چشام تار میدیدن
سر درد گرفتم و تاری چشام هی بیشتر و بیشتر میشد سرگیجه شدید داشتم که یکدفعه تعادلم از دست دادم و افتادم زمین و بیهوش شدم
*ویو جیمین*
داشتم همه جا رو چک میکردم که چیزی کم نباشه یادم اومد که محل عکس برداری کثیفه و قرار بود جنا تمیزش کنه رفتم که ببینم تموم کرده یا نه نیاز به کمک داره یا نه
همینکه رسیدم دیدم جنا بیهوش افتاده زمین
رفتم پیش چندبار صداش کردم اما بیدار نشد دست به پیشونیش زدم دیدم داره از تب میسوزه سریع به یونا زنگ زدم
جیمین:یونا(نگران)
یونا:بله جیمین چرا صدات اینطوره؟(نگران و ترس)
جیمین:جنا رو بیهوش رو زمین پیدا کردم میبرمش بیمارستان شرکت رو به تو میسپارم
یونا:چی...باشه هرچی شد خبرم کن
بعد از اینکه به یونا گفتم سریع قطع کردم و جنا رو برآید استایل بغل کردم و بردم بیمارستان
سریع خودمو به بیمارستان رسوندم
روی یکی از تخت ها گذاشتمش و دکتر رو صدا کردم، دکتر معاینش کرد و گفت
دکتر:خیلی زیاد تب کرده اگه یکم دیگه دیر میکردید ممکن بود حالش بدتر بشه
جیمین:الان باید چیکار کنیم؟(نگران)
دکتر بهش سرم زد و داخل سرم یک آمپول تزریق کرد بعد توی برگه ای که تو دستش بود یک سری دارو ها رو نوشت
دکتر:بهش سرم زدم یک سری داروها رو هم نوشتم حتما بخریدشون و سر موقع باید بخوره
سرم که تموم شد بعد ۲۰ دقیقه اگه به هوش نیومد من دوباره میام چک میکنم اما اگه به هوش اومد میتونید مرخصش کنید
جیمین:حتما،خیلی ممنون
بعد از حرف دکتر سریع رفتم و دارو ها رو گرفتم یکم طول کشید ولی گرفتمشون تا برگشتم دیدم جنا و پرستار دارن بحث میکنن
جنا:نمیخوام اذیت نکن دارم بهت میگم نمیخوام ولم کن دوست ندارم
پرستار:ولی باید بزنم نمیشه تا خوب بشی و الا اصلا خوب نمیشی
جنا:نمیخوام من بدون اینا هم خوب میشم
رفتم نزدیکتر شدم
جیمین:چخبره اینجا؟
جنا:سلام رئیس
جیمین:سلام جنا
پرستار:ببخشید آقا من باید این آمپول رو تو دستش تعریف کنم تا خوب بشه اما قبول نمیکنه
جنا:رئیس لطفا من نمیخوام لطفا میترسم رئیس لطفا از پیشم دورش کن
جیمین:جنا، تو چشام نگاه کن
جنا:باشه
همینطور که جنا داشت تو چشام نگاه میکرد
جنا:رئیسسسسسسس داره نزدیکم میشه لطفااا
جیمین:فقط به چشام نگاه کن و حرف نزن
جنا:چشم
جیمین:افرین دختر خوب
جنا:مگه من بچم؟
جیمین:فرقی نمیکنه
همینطور که داشتم باهاش حرف میزدم پرستار آمپول رو بهش تزریق کرد و رفت
جنا:رئیس من به این گندگی کجام شبیه بچهاست؟
جیمین:بنظرم که خیلی شبیه بچه ها میمونی(خنده)
جنا:...
#بی_تی_اس
#BTS
#ارمی
#ARMY
#رمان_از_بی_تی_اس
#ROMAN_OF_BTS
#چا_اون_وو
#cha_eun_woo
#فیک
#fake
#وانشات
#vanshat
۵.۸k
۳۱ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.