smile
smile
part2
او شروع کرد به کشیدن موهام منم مو هاشو میکشیدم
کوک:میجون گوشیمو جا گذاشتم
مینجون کاری به دوستش نداشت موهای منو میکشید دوستش اومد سمتمون منو از میجون جدا کرد و منو تو بغلش نگه داشت که مامانم اومد از من جدا شد
م: چیشده؟
ا/ت: مامان میجون به من میگه کوچولو
میجون: ا/ت به من میگه میمون
م: میخواید بزرگ شید یادتون رفته چند سالتونه ا/ت تو هم یه کاری کن سریع یه دوس پسر پیدا کن ازدواج کن برو دیگه شما دوتا دعوا نکنید
ا/ت: مامان
کوک: من دیگه باید برم خدافظ
م: خدافظ بچه ها خجالت بکشید میجون دوستتو دیدی خجالت کشید که رفت
ا/ت: او از اول خواست بره
مینجون:به تو چه تو چیکار به او داری؟
ا/ت:هیچی چیکار بهش دارم اصلا من میرم تو اتاق خودم
فردا
داشتم از دانشگاه برمیگشتم
میجون: ا/ت
ا/ت: تو اینجا چیکار میکنی
میجون: اومدم دنبال خواهرم کجا میری؟
ا/ت: میرم کتابخونه درس بخونم
مینجون: مطمئنی نمیری سرقرار؟
ا/ت: هیی فردا امتحان دارم
هیونو: سلام
ا/ت: سلام هیونو
دویون: سلام ا/ت
ا/ت: سلام دویون
(دویون هیونو دوستای میجون)
جونگکوک اومد
ا/ت: سلام
کوک: سلام
میجون: تا کی کتابخونه ای
ا/ت: شب
میجون: من کار دارم نمیتونم بیام دنبالت
ا/ت: مشکلی نیست نمیخواد بیای خودم میام
میجون: باشه
ا/ت: من رفتم خدافظ
رفتم کتابخونه
کتابامو در اوردم و شروع کردم به خوندن
داشتم میخوندم چشمم به جونگکوک افتاد
رفتم سمتش
ا/ت: تو اینجا چیکار میکنی
کوک: داداشت گفت کار داره من به جاش اومدم پیشت
ا/ت: لازم نبود بیای من دیگه بزرگ شدم
کوک: داداشت گفت به من چه من اینجا منتظرم کارت تموم شد میبرمت خونه همین
ا/ت:ولی من نمیخوام خودم میتونم برم
یکی از اونجا داد زد: هیی خانم نمیبینی کتابخونست ساکت باش
ا/ت: ببخشید
رفتم و به خوندنم ادامه دادم
#فیک
#سناریو
part2
او شروع کرد به کشیدن موهام منم مو هاشو میکشیدم
کوک:میجون گوشیمو جا گذاشتم
مینجون کاری به دوستش نداشت موهای منو میکشید دوستش اومد سمتمون منو از میجون جدا کرد و منو تو بغلش نگه داشت که مامانم اومد از من جدا شد
م: چیشده؟
ا/ت: مامان میجون به من میگه کوچولو
میجون: ا/ت به من میگه میمون
م: میخواید بزرگ شید یادتون رفته چند سالتونه ا/ت تو هم یه کاری کن سریع یه دوس پسر پیدا کن ازدواج کن برو دیگه شما دوتا دعوا نکنید
ا/ت: مامان
کوک: من دیگه باید برم خدافظ
م: خدافظ بچه ها خجالت بکشید میجون دوستتو دیدی خجالت کشید که رفت
ا/ت: او از اول خواست بره
مینجون:به تو چه تو چیکار به او داری؟
ا/ت:هیچی چیکار بهش دارم اصلا من میرم تو اتاق خودم
فردا
داشتم از دانشگاه برمیگشتم
میجون: ا/ت
ا/ت: تو اینجا چیکار میکنی
میجون: اومدم دنبال خواهرم کجا میری؟
ا/ت: میرم کتابخونه درس بخونم
مینجون: مطمئنی نمیری سرقرار؟
ا/ت: هیی فردا امتحان دارم
هیونو: سلام
ا/ت: سلام هیونو
دویون: سلام ا/ت
ا/ت: سلام دویون
(دویون هیونو دوستای میجون)
جونگکوک اومد
ا/ت: سلام
کوک: سلام
میجون: تا کی کتابخونه ای
ا/ت: شب
میجون: من کار دارم نمیتونم بیام دنبالت
ا/ت: مشکلی نیست نمیخواد بیای خودم میام
میجون: باشه
ا/ت: من رفتم خدافظ
رفتم کتابخونه
کتابامو در اوردم و شروع کردم به خوندن
داشتم میخوندم چشمم به جونگکوک افتاد
رفتم سمتش
ا/ت: تو اینجا چیکار میکنی
کوک: داداشت گفت کار داره من به جاش اومدم پیشت
ا/ت: لازم نبود بیای من دیگه بزرگ شدم
کوک: داداشت گفت به من چه من اینجا منتظرم کارت تموم شد میبرمت خونه همین
ا/ت:ولی من نمیخوام خودم میتونم برم
یکی از اونجا داد زد: هیی خانم نمیبینی کتابخونست ساکت باش
ا/ت: ببخشید
رفتم و به خوندنم ادامه دادم
#فیک
#سناریو
۲۵.۸k
۱۱ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.