التماست نمی کنم

التماست نمی کنم 
هرگز گمان نکن که این واژه را 
در وادی آوازهای من خواهی شنید 
تنها می نویسم بیا 
بیا و لحظه یی کنار فانوس نفس های من آرام بگیر 
نگاه کن 
ساعت از سکوت ترانه هم گذشته است 
اگر نگاه گمانم به راه آمدنت نبود 
ساعتی پیش 
این انتظار شبانه را به خلوت ناب خواب های تو می سپردم 
حال هم 
به چراغ همین کوچه ی کوتاه مان قسم 
بارش قطره یی از ابر بارانی نگاهم کافی ست 
تا از تنگه ی تولد ترانه طلوع کنی 
اما 
تو را به جان نفس های نرم کبوتران هره نشین 
بیا و امشب را 
بی واسطه ی سکسکه های گریه کنارم باش 
مگر چه می شود 
یکبار بی پوشش پرده ی باران تماشایت کنم؟ 
ها؟ 
چه می شود؟


یغما گلرویی
دیدگاه ها (۴)

ما آزموده‌ایم در این شهر بخت خویشبیرون کشید باید از این ورطه...

نوستالوژیک...

در من انگار صدایی گم شده استانگار لبخندیدنیایی..مثل یک کودک ...

نه خودت را دارمنه دست هایت راو نه حتی تکه آرامی  از صدایت را...

درخواستی

#رویای #جوانی #پارت-۷دیدم داشت ادا در می آورد و زد زیر خنده ...

...بیا باهم فرار کنیم.‌‌..🥀پارت اخر

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط