نازنین آمد و دستی به دل ما زد و رفت

#نازنین آمد و دستی به #دل ما زد و رفت
پرده ی خلوت این #غمکده بالا زد و رفت

کنج تنهایی… ما را به #خیال ی خوش کرد
خواب #خورشید به چشم #شب_یلدا زد و رفت

درد بی عشقی ما دید و دریغش آمد
#آتش شوق درین جان شکیبا زد و رفت

خرمن سوخته ی ما به چه کارش می خورد
که چو برق آمد و در خشک و تر ما زد و رفت

#هوشنگ_ابتهاج
#غزل

؛__________❤__________

#شعر #نثر
#گنجینه_ادب_فارسی
#ادبیات_فارسی
#سرای_فارسی
#آشیانه_شعر_نثر
#داستان #داستانک
#حکایت #شعر_آیینی
#عاشقانه
دیدگاه ها (۰)

آخر قصه ی #عشق ما را همان اول لو دادندهمان جایی که گفتند : ی...

آری ای #یار درست است گرفتار شدمنه به میل و خوشی و #عشق ... ب...

#حقیقت دارد#تو را دوست دارمدر این #بارانمی خواستم تودر انتها...

#دل_بسته‌ ام از همه عالم به روی #دوستوز هر چه فارغیم، به‌جز ...

وقتی به جهل جوانی بانگ بر #مادر زدم، #دل_آزرده به کنجی نشست ...

گویند مرا چو زاد #مادرپستان به دهن گرفتن آموختشبها بر #گاهوا...

#تعبیر_خواب‌ های پراکنده‌ی همیمیعنی هنوز جزئی از #آینده‌ ی ه...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط