آخر قصه ی عشق ما را همان اول لو دادند

آخر قصه ی #عشق ما را همان اول لو دادند
همان جایی که گفتند : یکی بود … یکی نبود …

؛__________❤__________

#شعر #نثر
#گنجینه_ادب_فارسی
#ادبیات_فارسی
#سرای_فارسی
#آشیانه_شعر_نثر
#داستان #داستانک
#حکایت #شعر_آیینی
#عاشقانه
#یکی_بود_یکی_نبود
دیدگاه ها (۱)

آری ای #یار درست است گرفتار شدمنه به میل و خوشی و #عشق ... ب...

#چوپان ى به مقام #وزارت رسید. هر روز بامداد بر مى خاست و #کل...

#نازنین آمد و دستی به #دل ما زد و رفتپرده ی خلوت این #غمکده ...

#حقیقت دارد#تو را دوست دارمدر این #بارانمی خواستم تودر انتها...

در مدح تو لال می شود هر "غالی"تو مثل خدا مُحَوِلَ‌الاحوالی؛د...

#نصیحت پادشاهان کردن کسی را مسلم بود که #بیم سر ندارد یا #ام...

#بازرگانی را هزار دینار خسارت افتاد. #پسر را گفت: نباید که ا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط