داستانشب

#داستان_شب...
#اکسیژن

مردی شبی را در خانه ای روستایی می گذراند...؛
پنجره های اتاق باز نمی شد .
نیمه شب احساس خفگی کرد و در تاریکی به سوی پنجره رفت اما نمی توانست آن را باز کند .
با مشت به شیشه پنجره کوبید، هجوم هوای تازه را احساس کرد...
و سراسر شب را راحت خوابید.
صبح روز بعد فهمید که شیشه کمد کتابخانه را شکسته است و همه شب، پنجره بسته بوده است...!
" او تنها با فکر اکسیژن، اکسیژن لازم را به خود رسانده بود...!!! "

فلورانس اسکاویل شیل


شب خوش...
دیدگاه ها (۷)

#فال_روزانه.. شنبه 22 تیرروز 13 ژویه 2019همراه فال حافظ با ت...

#فال_روزانه.. شنبه 22 تیرروز 13 ژویه 2019همراه فال حافظ با ت...

#تلنگر_فرهنگی. اوایل دهه شصت تنها شامپوی موجود، شامپوی خمره...

#wallpapers

چپتر ۸ _ سایه های تارهوا سردتر از همیشه بود. باربارا با گلدا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط