My Charming Bully

My Charming Bully
part:two


---

زنگ تفریح بود و همه بچه‌ها از کلاس هجوم آورده بودن بیرون. صدای خنده، شوخی و گاهی دعوا تو راهرو پیچیده بود. هانا و هایون کنار پنجره ایستاده بودن. هایون با هیجان داشت حرف می‌زد، ولی هانا هنوز تو فکر بود.

= : جدی به خودت فشار نیار. این جیمین همون قلدره که همیشه بوده. نباید بذاری اذیتت کنه.

+: می‌دونم... ولی هر بار که باهاش روبرو می‌شم، یه چیزی تو وجودم آتیش می‌گیره.

= : اون بدم نیست، فقط روشش سخته. شاید یه روز بفهمی.

صدای گام‌های سریع نزدیک شد. جیمین از اون سمت راهرو با رفیقاش می‌اومد. نگاهش مستقیم به هانا بود.

_ : هی، تو! دوباره داری اون نگاه سردت رو میریزی؟

هانا بی‌توجه به حرفاش، سعی کرد خودش رو کنترل کنه.

_ : فکر کردی می‌تونی منو فراموش کنی؟ هیچی ازت کم نمی‌کنه.

+: من کاری به تو ندارم.

_ : اما تو شروع کردی...

جیمین دستشو به دیوار تکیه داد، نزدیک‌تر شد.

_ : یه روز می‌فهمی که چه کسی اینجا رئیسه.

صدای زنگ آخر زنگ زد و بچه‌ها به سمت کلاس‌ها برگشتن. جیمین با نگاه پر از چالش از کنار هانا گذشت و رفت.

= : باید حواست باشه، هانا. این جنگ تموم نشده.

+: می‌دونم، هایون. ولی من دیگه خسته‌ام...


---
دیدگاه ها (۳)

.--- علامت شخصیت‌ها:هانا ➤ +هایونه (دوست صمیمی هانا) ➤ =جیمی...

---My Charming Bully — Part 3هانا کنار پنجره ایستاده بود و ب...

My Charming Bullypart: one---زنگ مدرسه به صدا دراومد و صدای ...

---عشق یعنی تکیه‌گاهی که حتی در طوفان‌های سخت زندگی نمی‌لغزد...

⁶⁸**ا/ت:** «می‌دونم... اما اون نمی‌خواستم کسی بدونه....» **...

پارت ۳ ویو اترفتم توی مدرسه خبری از هانا نبود ، رفتم توی کلا...

Love and hate { عـشـق و نـفـرت }" part 2 " ویو هانا : اسمش ت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط