فقطیهسوءتفاهمبود
#فقط_یه_سوءتفاهم_بود
P.4
و این ات بود که با وجود شکی که بهش وارد شده بود و ذوقی که داشت ساک از قبل اماده شده اشو برداشت و گوشی و ایرپادشم سریع جمع کرد رف پیش شوگا اوپاش
_آفرین عزیزم... بیا بریم...
به پشتتم نگاه نکن
اتم که. منتظر این لحظه بود دست اوپاش و گرفت و کشید تا سریع تر برن بیرون
*خوش اومدین به ازادی بانو
و پاشو گذاشت رو گاز
+اوپا؟
_بله؟
+میگم که چه اتفاقی بینتون افتاد؟
_چرا میخوای بدونی؟ مگه مهمه؟ الان مکانی که توش هستی مهمه بغل اوپات(و محکم تو بغلش فشارش میده)
+اره این مهم تره... کاشکی جیهوپم منو اینجوری بغل میکرد(بغض)
_یاااا بغض نکن نفسم دلم میشکنه نمیتونم تورو اینجوری ببینم
+خیلی خب باشه (لبخند)
ویو عمارت شوگا
+اوممم خیلی خستم
(جفتشون روی کاناپه میافتن)
اخخ کی حال داره وسایلمو بچینهههه(اب شد رو کاناپه)
_منم حال ندارم خدمتکارای اینجام که پارتی نیومدن هوم؟
+عالی میشه ممنونم
(یهو از بغل شوگا اویزون میشه)
خیلیییی دوست دارم ممنونم نجاتم دادی
_منمم خیلی دوست دارم
میدونستی فردا صبح جونگ کوکی میاد تکواندو کار کنین؟ خسته نیستی؟ کنسل نکنم؟
+نه اوپا بزار باشه
ویو عمارت جیهوپ
میره تو اتاق مخفیش مثل همیشه....
و میره رو اون تخت قدیمی و پتو شو بغل میگیره اون پتو با دو نفری که دوست داشته خاطره داره و ازشون استفاده کردن
شوگا هیونگش تنها کسیه که راجب گذشتش میدونه و حالا اونجوری راجبش حرف زده بود
هوپی الان دقیقا همون مافیاییه که از درون زیبا اما ظاهر ترسناکه
اون فقط بعد از دست دادن دختر مورد علاقش بهترین دوست بچگیش سگش و از دست داده بود
و نمیخواس خواهر برادرشم از دست بده
ولی دیگه توان خرج احساسات و نداره
ویو عمارت شوگا
_بیام تو؟؟
+اوممم
_اووممممم؟ چیکارمیکنی؟
(میره داخل و با اتی مواجه میشه که زیر پتو داره فیلم میبینه و خوراکی میخوره)
_اووه کیتن... تو صبح زود کار داری بیا بخوابیم هوم؟(همینجوری که حرف میزنه وسایلو از رو تخت برمیداره و خودشو جا میکنه بغلش)
+یاااا این تخت یه نفرسسسس
_اوم؟ بهونه میاری؟(یهو براید بغلش میکنه و میبرتش تو اتاق خودش رو تخت دو نفرش)
_خب؟ حالا بیا بخوابیم
+ایگوو خیلی خب باشه
P.4
و این ات بود که با وجود شکی که بهش وارد شده بود و ذوقی که داشت ساک از قبل اماده شده اشو برداشت و گوشی و ایرپادشم سریع جمع کرد رف پیش شوگا اوپاش
_آفرین عزیزم... بیا بریم...
به پشتتم نگاه نکن
اتم که. منتظر این لحظه بود دست اوپاش و گرفت و کشید تا سریع تر برن بیرون
*خوش اومدین به ازادی بانو
و پاشو گذاشت رو گاز
+اوپا؟
_بله؟
+میگم که چه اتفاقی بینتون افتاد؟
_چرا میخوای بدونی؟ مگه مهمه؟ الان مکانی که توش هستی مهمه بغل اوپات(و محکم تو بغلش فشارش میده)
+اره این مهم تره... کاشکی جیهوپم منو اینجوری بغل میکرد(بغض)
_یاااا بغض نکن نفسم دلم میشکنه نمیتونم تورو اینجوری ببینم
+خیلی خب باشه (لبخند)
ویو عمارت شوگا
+اوممم خیلی خستم
(جفتشون روی کاناپه میافتن)
اخخ کی حال داره وسایلمو بچینهههه(اب شد رو کاناپه)
_منم حال ندارم خدمتکارای اینجام که پارتی نیومدن هوم؟
+عالی میشه ممنونم
(یهو از بغل شوگا اویزون میشه)
خیلیییی دوست دارم ممنونم نجاتم دادی
_منمم خیلی دوست دارم
میدونستی فردا صبح جونگ کوکی میاد تکواندو کار کنین؟ خسته نیستی؟ کنسل نکنم؟
+نه اوپا بزار باشه
ویو عمارت جیهوپ
میره تو اتاق مخفیش مثل همیشه....
و میره رو اون تخت قدیمی و پتو شو بغل میگیره اون پتو با دو نفری که دوست داشته خاطره داره و ازشون استفاده کردن
شوگا هیونگش تنها کسیه که راجب گذشتش میدونه و حالا اونجوری راجبش حرف زده بود
هوپی الان دقیقا همون مافیاییه که از درون زیبا اما ظاهر ترسناکه
اون فقط بعد از دست دادن دختر مورد علاقش بهترین دوست بچگیش سگش و از دست داده بود
و نمیخواس خواهر برادرشم از دست بده
ولی دیگه توان خرج احساسات و نداره
ویو عمارت شوگا
_بیام تو؟؟
+اوممم
_اووممممم؟ چیکارمیکنی؟
(میره داخل و با اتی مواجه میشه که زیر پتو داره فیلم میبینه و خوراکی میخوره)
_اووه کیتن... تو صبح زود کار داری بیا بخوابیم هوم؟(همینجوری که حرف میزنه وسایلو از رو تخت برمیداره و خودشو جا میکنه بغلش)
+یاااا این تخت یه نفرسسسس
_اوم؟ بهونه میاری؟(یهو براید بغلش میکنه و میبرتش تو اتاق خودش رو تخت دو نفرش)
_خب؟ حالا بیا بخوابیم
+ایگوو خیلی خب باشه
- ۱.۴k
- ۲۶ مرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط