هیونگ لطفا یاداوری نکنکمی داد همراه بغض حالا جلوی چ
=هیونگ... لطفا یاداوری نکن(کمی داد همراه بغض) حالا جلوی چشماشو گرفته و نمیخواد اگه اشکی از چشماش اومد هیونگش ببینه
_هوپیا.... انقد تظاهر به سنگ بودن نکن حداقل جلوی خانوادت
=گمشو بیرون(داد)
_تو به چه حقی سر بزرگترت داد میزنی؟(عصبی همراه با داد)
اون دختر همراه من میاد تا تو یاد بگیری درست رفتار کنی فهمیدی کله پوک؟
=تو حق نداری از این عمارت ببریش بیرون اون به دلیل سرپیچی از حرفام سه روز بیشتر میمونه تا تنبیه بشه
_تمومش کن(داد)
(زنگ میزنه به هیونجین)
_هیونا.. ماشین و پشت در اماده کن
_رو به هوپی
تو لیاقت نگهداری از اون دختر و نداری بفهم
=بسه خفه... از جلو چشام دور شو چه بهتر اون دخترم با خودت ببر وای به حالش وقتی بیام دنبالش هفته بعد دوباره سرپیچی کنه...
_بدترین همکاری تاریخ به ما میرسه که خواستیم از خواهرمون محافظت کنیم... من میرم که اخلاق گو.. هه تو روم تاثیر نذاره (دوستان فیکه ها فقط زیادی عصبانین)
میره طبقه بالا و
_ات وسایلتو جمع کن خواهری میریم عمارت من بدو چیزیو جا نذاری که برنمیگردم به این جهنم
و این ات بود که با وجود شکی که بهش وارد شده بود و ذوقی که داشت ساک از قبل اماده شده اشو برداشت و گوشی و ایرپادشم سریع جمع کرد رف پیش شوگا اوپاش
_آفرین عزیزم... بیا بریم...
به پشتتم نگاه نکن
اتم که. منتظر این لحظه بود دست اوپاش و گرفت و کشید تا سریع تر برن بیرون.....
ادامه داره...
......
.......
_هوپیا.... انقد تظاهر به سنگ بودن نکن حداقل جلوی خانوادت
=گمشو بیرون(داد)
_تو به چه حقی سر بزرگترت داد میزنی؟(عصبی همراه با داد)
اون دختر همراه من میاد تا تو یاد بگیری درست رفتار کنی فهمیدی کله پوک؟
=تو حق نداری از این عمارت ببریش بیرون اون به دلیل سرپیچی از حرفام سه روز بیشتر میمونه تا تنبیه بشه
_تمومش کن(داد)
(زنگ میزنه به هیونجین)
_هیونا.. ماشین و پشت در اماده کن
_رو به هوپی
تو لیاقت نگهداری از اون دختر و نداری بفهم
=بسه خفه... از جلو چشام دور شو چه بهتر اون دخترم با خودت ببر وای به حالش وقتی بیام دنبالش هفته بعد دوباره سرپیچی کنه...
_بدترین همکاری تاریخ به ما میرسه که خواستیم از خواهرمون محافظت کنیم... من میرم که اخلاق گو.. هه تو روم تاثیر نذاره (دوستان فیکه ها فقط زیادی عصبانین)
میره طبقه بالا و
_ات وسایلتو جمع کن خواهری میریم عمارت من بدو چیزیو جا نذاری که برنمیگردم به این جهنم
و این ات بود که با وجود شکی که بهش وارد شده بود و ذوقی که داشت ساک از قبل اماده شده اشو برداشت و گوشی و ایرپادشم سریع جمع کرد رف پیش شوگا اوپاش
_آفرین عزیزم... بیا بریم...
به پشتتم نگاه نکن
اتم که. منتظر این لحظه بود دست اوپاش و گرفت و کشید تا سریع تر برن بیرون.....
ادامه داره...
......
.......
- ۲.۲k
- ۱۹ مرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط