سناریو :: مثلث عشقی
پارت :: ۵
ویو :: ایانو
رفتم تو اتاق مایکی و در زدم و بعد از اجازه گرفتن رفتم داخل دیدم مایکی داره چند تا پرونده رو نگاه میکنه.
ایانو : مای..
مایکی : الان نه.
ایانو : باشه پس من دوریاکی ها رو میزارم تو اشپزخونه.
اسم دوریاکی رو شنید چشماش برق زد و اومد دوریاکی ها رو ازم گرفت و گفت : دوریاکییییییییی 🤩
رفت رو میزش نشست و گفت : ممنون.
بعدم گذاشت تو دهنش و همزمان پرونده ها رو نگاه کرد.
منم رفتم بیرون و نشستم روی مبل که ران اومد پیشم گفت : چیزی نیاز نداری ؟
ایانو : گفتم که نه.
ران : مطمئنی ؟
ایانو : اهوم.
ویو :: ران
از رو مبل بلند شدم و رفتم پیش ریندو در اتاقش رو باز کردم دیدم داره موهاش رو خشک میکنه.
ریندو : چی شده ؟
ران : ریندو ، میدونی الان چه اتفاقی برای ایانو افتاده ؟؟؟؟
ریندو : چی شده ؟
ران : بلوغ !
ریندو : ها ؟ حب اره اون ۱۹ سالشه ، یه دختر بالغه.
ران : نه اون چیزی که وقتی به سن بلوغ میرسن اتفاق میفته.
ریندو : مثل ادم حرف بزن.
ران : پریود
ریندو : خب از همون اول بگو دیگههههه ، ۱ ساعته داره برام مسئله میگه ، سن بلوغ و اتفاق و...
ران : خب ؟ نگران نشدی ؟
ریندو : این چیز عادیه برای همه اتفاق میفته ، چرا باید نگران باشم ؟
ران : ولش کن بابا.
رفتم بیرون و بله سانزو رو در حال لاس زنی با ایانو پیدا کردم و رفتم یدونه زدم تو سرش و گفتم : مگه نگفتم بهش دست نزننننن ؟؟؟!!!!
سانزو : ااااااخ ! نزنننننن !
از پیش ایانو بلندش کردم و خودم نشستم سر جاش.
ایانو : چرا نمیخوای بهم نزدیک شه ؟
ران : چون تو مال منی !
و گونش رو لیس زدم ، دستش رو گزاشت روی جای لیسم و گفت : برای چی اینکارو کردی ؟؟؟؟
ران : دلم خوااااااست😄
ایانو : عه !
نویسینده : دلم میخواد همینجا اعلام کنم این پارت اخر سناریو هست.
کاکوچو اومد گفت : بچه ها جلسهست.
ران : باشه ، ایانو من میر...
کاکوچو : مایکی گفت اونم بیاد.
رفتیم تو اتاق جلسه و ایانو نشسته بود و همه منتظر بودیم که مایکی گفت : به یه مهمونی دعوت شدیم.
سانزو : اوه ، خب پس چرا گفتی ایانو بیاد ؟
مایکی : ایانو قراره به عنوان نامزد بیاد.
ریندک : پس ایانو به عنوان نامزد من و ران میاد.
مایکی : نه به عنوان نامزد من میاد.
همه : ...
همه : ها ؟؟؟؟
مایکی : ها و کوفت ، میگم به عنوان نامزد من میاد. خب تمام خواستم فقط همینو بگم.
از اتاق اومدیم بیرون گفتم : چراااااا ؟؟؟
سانزو : کوووووفففففتتتتت ! 😁
ریندو : مگه قرار نبود ایانو مال ما باشه چرا الان شد نامزد مایکی ؟؟؟ 😭
ایانو : من مشکلی ندارم.
ران و ریندو : ما داریم ! 😭+😡
کوکو : ولش کن ، باید بریم لباس بخریم من لباس ندارم.
ایانو : مشکلی نداره منم بیام ؟ چون منم لباسی ندارم.
کوکو : باشه.
ریندو : میتونی بری مشکلی نیست.
کوکو و ایانو رفتن تو اتاقاشون و لباس عوض کردن.
ویو :: نویسنده (من)
کوکو و ایانو لباس عوض کردن و رفتن تو ماشین نشستن.
رفتن به یه پاساژ. پیاده سدن و رفتن داخل ، کوکو گفت : خب چه جور لباسی میخوای ؟
ایانو : فرقی نمیکنه.
رفتیم جلو تر که کوکو یه کت و شلوار دید و خریدش.
کوکو : چیزی هست که بخوای ؟
ایانو : فعلا که چیزی پیدا نکردم.
چشمم خورد به یه لباس ابی خیلی قشنگ بود رفتیم خریدیمش و برگشتیم خونه.
ویو :: ایانو
رفتم تو اتاق مایکی و در زدم و بعد از اجازه گرفتن رفتم داخل دیدم مایکی داره چند تا پرونده رو نگاه میکنه.
ایانو : مای..
مایکی : الان نه.
ایانو : باشه پس من دوریاکی ها رو میزارم تو اشپزخونه.
اسم دوریاکی رو شنید چشماش برق زد و اومد دوریاکی ها رو ازم گرفت و گفت : دوریاکییییییییی 🤩
رفت رو میزش نشست و گفت : ممنون.
بعدم گذاشت تو دهنش و همزمان پرونده ها رو نگاه کرد.
منم رفتم بیرون و نشستم روی مبل که ران اومد پیشم گفت : چیزی نیاز نداری ؟
ایانو : گفتم که نه.
ران : مطمئنی ؟
ایانو : اهوم.
ویو :: ران
از رو مبل بلند شدم و رفتم پیش ریندو در اتاقش رو باز کردم دیدم داره موهاش رو خشک میکنه.
ریندو : چی شده ؟
ران : ریندو ، میدونی الان چه اتفاقی برای ایانو افتاده ؟؟؟؟
ریندو : چی شده ؟
ران : بلوغ !
ریندو : ها ؟ حب اره اون ۱۹ سالشه ، یه دختر بالغه.
ران : نه اون چیزی که وقتی به سن بلوغ میرسن اتفاق میفته.
ریندو : مثل ادم حرف بزن.
ران : پریود
ریندو : خب از همون اول بگو دیگههههه ، ۱ ساعته داره برام مسئله میگه ، سن بلوغ و اتفاق و...
ران : خب ؟ نگران نشدی ؟
ریندو : این چیز عادیه برای همه اتفاق میفته ، چرا باید نگران باشم ؟
ران : ولش کن بابا.
رفتم بیرون و بله سانزو رو در حال لاس زنی با ایانو پیدا کردم و رفتم یدونه زدم تو سرش و گفتم : مگه نگفتم بهش دست نزننننن ؟؟؟!!!!
سانزو : ااااااخ ! نزنننننن !
از پیش ایانو بلندش کردم و خودم نشستم سر جاش.
ایانو : چرا نمیخوای بهم نزدیک شه ؟
ران : چون تو مال منی !
و گونش رو لیس زدم ، دستش رو گزاشت روی جای لیسم و گفت : برای چی اینکارو کردی ؟؟؟؟
ران : دلم خوااااااست😄
ایانو : عه !
نویسینده : دلم میخواد همینجا اعلام کنم این پارت اخر سناریو هست.
کاکوچو اومد گفت : بچه ها جلسهست.
ران : باشه ، ایانو من میر...
کاکوچو : مایکی گفت اونم بیاد.
رفتیم تو اتاق جلسه و ایانو نشسته بود و همه منتظر بودیم که مایکی گفت : به یه مهمونی دعوت شدیم.
سانزو : اوه ، خب پس چرا گفتی ایانو بیاد ؟
مایکی : ایانو قراره به عنوان نامزد بیاد.
ریندک : پس ایانو به عنوان نامزد من و ران میاد.
مایکی : نه به عنوان نامزد من میاد.
همه : ...
همه : ها ؟؟؟؟
مایکی : ها و کوفت ، میگم به عنوان نامزد من میاد. خب تمام خواستم فقط همینو بگم.
از اتاق اومدیم بیرون گفتم : چراااااا ؟؟؟
سانزو : کوووووفففففتتتتت ! 😁
ریندو : مگه قرار نبود ایانو مال ما باشه چرا الان شد نامزد مایکی ؟؟؟ 😭
ایانو : من مشکلی ندارم.
ران و ریندو : ما داریم ! 😭+😡
کوکو : ولش کن ، باید بریم لباس بخریم من لباس ندارم.
ایانو : مشکلی نداره منم بیام ؟ چون منم لباسی ندارم.
کوکو : باشه.
ریندو : میتونی بری مشکلی نیست.
کوکو و ایانو رفتن تو اتاقاشون و لباس عوض کردن.
ویو :: نویسنده (من)
کوکو و ایانو لباس عوض کردن و رفتن تو ماشین نشستن.
رفتن به یه پاساژ. پیاده سدن و رفتن داخل ، کوکو گفت : خب چه جور لباسی میخوای ؟
ایانو : فرقی نمیکنه.
رفتیم جلو تر که کوکو یه کت و شلوار دید و خریدش.
کوکو : چیزی هست که بخوای ؟
ایانو : فعلا که چیزی پیدا نکردم.
چشمم خورد به یه لباس ابی خیلی قشنگ بود رفتیم خریدیمش و برگشتیم خونه.
- ۲۷۳
- ۲۰ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط