سناریو درخواستی
سناریو درخواستی
وقتی دوست پسر مون و همکلاسی مون هستن و یه پسر مزاحممون میشه تو مدرسه
نامجون : تو و نامی تو حیاط بودین و گشنتون شده بود اما هر دوتاتون گشادیتون میگرفت برین بوفه پس سنگ کاغذ قیچی کردین و از شانست تو مجبور شدی بری که خوراکی بگیری و تو راه بوفه یکدفعه یه پسره مزاحمت میشه و میخواد بزور ببوستت
یکدفعه نامی یادشش میاد پولو نداده بهت که خوراکی رو بگیری و اومد که یکدفعه دید یه پسره بزور داره میبوستت و اومد یکی کتک حسابی پسره رو زد و بهش گفت کافیه یه بار دیگه نزدیکت بشه و پسره هم عین سگ ترسیده بود و فرار کرد
جین : تو و جین داشتین میرفتین خونه که جین یادش اومد یادش رفته وسیلشو از تو کلاس بردارع و میره و تو منتظرش میمونی و یکدفعه یه پسره میاد و شروع میکنه مزاحمت ایجاد کردن و تو هم حسابی ترسید بودی
پسره : هی خوشگله شماره میدی ؟
ا.ت : نه برو از اینجا چرا نیفهمی دوست پسر دارمممم ؟ (کلافه)
پسره : عیششش همون پسر زشته رو میگی ؟ بهت نمیاد انقدر سلیقت بد باشه هاااا بیا شماره بده من خیلی بهترم ( چشمک )
ا.ت : هوییییییی اون هر چیزی باشه از تو بهتره عوضی برو وگرنه جیغ میزنم
یکدفعه میبینی پسره رو یکی از پشت به کمرش ضربه میزنه و یوفته زمین
و میبینی جیه که داره میگه :
جین : هویییییی مرتیکه من هر چی باشم از تو بهتر مچه اعتماد به نفسی داری خودتو با من مقایسه میکنی ؟ ها ( خنده مسخره کردن )
بریم ا.ت
یونگی : تو و یونگی دعواتون شده بود و با هم قهر بودین و تو هم یک گوشه نشسته بودی و اشتی یواشکی به یونگی نگاه میکردی تو حیاط که داشت با دوتاش حرف میزد و اصلا به تو توجه نمیکرد و اصلا عین خیالش هم نبود تو هم بغضت گرفت فتی سمت دستشویی که یه ابی به سر و صورتت بزنی که یکدفعه یه پسره اومد مزاحمت بشه و تو اومدی جیغ بزنی که جلو دهنتو گرفت و تو هم همینجوری گریت گرفته بود که یکدفعه دیدی یونگی اومدو یه سیلی به پسره زد و پسره خواست یونگی رو بزنه که یونگی یکی محکم زد تو کمرش و افتاد رو رمین و تو هم که گریت گرفته بود از ترس رفتی بغل یونگی و شروع کردی گریه ردن که یونگی گفت :
یونگی : نترس ا.ت چیزی نیس من هستم البته اینکه الان کمک کردم دلیل نمیشه که اشتی کردما
ا.ت : اگه نارنگی هم بگیرم باز باهام اشتی نمیکنی ؟
یونگی: حالا تو بگیر شاید اشتی کردم ( لبخند لثه ای )
وقتی دوست پسر مون و همکلاسی مون هستن و یه پسر مزاحممون میشه تو مدرسه
نامجون : تو و نامی تو حیاط بودین و گشنتون شده بود اما هر دوتاتون گشادیتون میگرفت برین بوفه پس سنگ کاغذ قیچی کردین و از شانست تو مجبور شدی بری که خوراکی بگیری و تو راه بوفه یکدفعه یه پسره مزاحمت میشه و میخواد بزور ببوستت
یکدفعه نامی یادشش میاد پولو نداده بهت که خوراکی رو بگیری و اومد که یکدفعه دید یه پسره بزور داره میبوستت و اومد یکی کتک حسابی پسره رو زد و بهش گفت کافیه یه بار دیگه نزدیکت بشه و پسره هم عین سگ ترسیده بود و فرار کرد
جین : تو و جین داشتین میرفتین خونه که جین یادش اومد یادش رفته وسیلشو از تو کلاس بردارع و میره و تو منتظرش میمونی و یکدفعه یه پسره میاد و شروع میکنه مزاحمت ایجاد کردن و تو هم حسابی ترسید بودی
پسره : هی خوشگله شماره میدی ؟
ا.ت : نه برو از اینجا چرا نیفهمی دوست پسر دارمممم ؟ (کلافه)
پسره : عیششش همون پسر زشته رو میگی ؟ بهت نمیاد انقدر سلیقت بد باشه هاااا بیا شماره بده من خیلی بهترم ( چشمک )
ا.ت : هوییییییی اون هر چیزی باشه از تو بهتره عوضی برو وگرنه جیغ میزنم
یکدفعه میبینی پسره رو یکی از پشت به کمرش ضربه میزنه و یوفته زمین
و میبینی جیه که داره میگه :
جین : هویییییی مرتیکه من هر چی باشم از تو بهتر مچه اعتماد به نفسی داری خودتو با من مقایسه میکنی ؟ ها ( خنده مسخره کردن )
بریم ا.ت
یونگی : تو و یونگی دعواتون شده بود و با هم قهر بودین و تو هم یک گوشه نشسته بودی و اشتی یواشکی به یونگی نگاه میکردی تو حیاط که داشت با دوتاش حرف میزد و اصلا به تو توجه نمیکرد و اصلا عین خیالش هم نبود تو هم بغضت گرفت فتی سمت دستشویی که یه ابی به سر و صورتت بزنی که یکدفعه یه پسره اومد مزاحمت بشه و تو اومدی جیغ بزنی که جلو دهنتو گرفت و تو هم همینجوری گریت گرفته بود که یکدفعه دیدی یونگی اومدو یه سیلی به پسره زد و پسره خواست یونگی رو بزنه که یونگی یکی محکم زد تو کمرش و افتاد رو رمین و تو هم که گریت گرفته بود از ترس رفتی بغل یونگی و شروع کردی گریه ردن که یونگی گفت :
یونگی : نترس ا.ت چیزی نیس من هستم البته اینکه الان کمک کردم دلیل نمیشه که اشتی کردما
ا.ت : اگه نارنگی هم بگیرم باز باهام اشتی نمیکنی ؟
یونگی: حالا تو بگیر شاید اشتی کردم ( لبخند لثه ای )
۷.۰k
۲۵ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.