دستکشامو در آوردم یهو یاد یه چیزی افتادم و گفتم علی؟. جان
دستکشامو در آوردم یهو یاد یه چیزی افتادم و گفتم_علی؟._جان علی ._از این قضیه سعید و بقیه چیزی نفهمن لطفا بین خودمون بمونه ._توقع داری از سعید پنهون کنم؟واقعا خدا رحم کرد که بلایی سرت نیومد._خب حالا که سالمم رفیق جانم نگو بهش باشه؟بعدا خودم میگم._به روی چشم خانوم کارآگاه شجاع لجباز._بی بلا والیبالیست مهربون.با خنده سرشو تکون داد و چند دقیقه بعد دم خونه ی گیسو نگه داشت گیسو تشکر کرد و پیاده شد منم تشکر کردم ازشو و خواستم پیاده بشم که گفت_لیلی؟._جانم رفیق جان._بیشتر مواظب خودت باش میدونی که اگر یه تار مو ازت کم بشه سعید دنیارو زیر رو میکنه اگر امشب اون مرتیکه میومد خدا میدونه چه اتفاقایی میفتاد ._چشمممم مهربون ترین علی دنیاااا چشمممم مرسی که هستی رفیق_چشمت بی بلا خانومِ کارآگاه در ضمن وظیفمه که باشم تو و سعید برام خیلی ارزش دارین خیلی دوستون دارم شبت بخیر._شب بخیر.علی با تاکسی رفت خونه و منم ماشین گیسو رو بردم توی پارکینگ ساعت 11 بود زنگ زدم به سعید و گفتم بیاد دنبالمون که بریم خونه مون و حدود نیم ساعت بعد سعید اومد دنبالم از گیسو خداحافظی کردمو و کلی بغلم کرد و بعدش با سعید رفتیم دنبال سهیل و راه افتادیم سمت خونه ی خودمون.سعید با امیر و سپهر بیرون شام خورده بودن ولی من دلم بدجوری ضعف میرفت از گرسنگی.سهیل رو دادم بغل سعید و سپهر هم کنار سعید نشست و با سهیل بازی میکردن.رفتم دم یخچال چند تا تخم مرغ برداشتم و نیمرو درست کردم و داشتم میخوردم که یهو دست سعید اومد روی تیکه های نون نگاش کردمو و گفتم_ای شکمو اخه من شام نخوردم و گرسنمه تو چرا باز اومدی بخوری تو که شام خوردی عزیز من._خب من بوی غذا به مشامم رسید اصن هوس کردم ._من قربون خودتو و هوس کردنات بخور نوش جونت عزیزم._نوچ نمیخورم اینجوری خشک و خالی._خب پس چجوری میخوری؟._از دست خانوم خونه میخورم.خندیدم و یه لقمه براش گرفتم و گذاشتم دهنش و خورد بعدش برای خودم یه لقمه گرفتم که سپهر هم اومد و برای اونم لقمه گرفتم و سه تایی دور هم نیمرو رو خوردیم ،من ظرفارو شستم و سپهر و سعید رفتن توی اتاق و منم چند دقیقه بعد رفتم پیششون دوتاشون روی تخت دونفره مون دراز کشیده بودنو و میخندیدن ._به به پدر پسر خوشتیپ با هم خوش میگذرونین ها بدون من.دوتاشون گونه هامو بوسیدن و منم گونه ی جفتشونو بوسیدم سپهر چند تا خمیازه کشید بغلش کردم و سرشو برد توی گودی گردنم از بچگیش این عادتو داشت انگار اینجوری آرامش میگرفت.موهاشو نوازش میکردم که چشاش رفت روی هم و خوابش برد خیره شده بودم بهش که سعید پیشونیشو بوسید آروم بردمش توی اتاقش و خوابوندمش توی تختش و پتو کشیدم روش و دوباره برگشتم اتاقمون لباس خوابمو پوشیدم که صدای گریه سهیل در اومد بغلش کردمو و لباسمو زدم بالا و بهش شیر دادم و یکم توی اتاق راه بردمش تا دوباره خوابید آروم گذاشتمش توی تختش که کنار تخت خودمون بود و بعدش خودم دراز کشیدم که سعید لحاف رو انداخت روم و بغلم کرد عطر تنش برام آرم بخش بود و همه ی خستگیامو تسکین میداد پاهامو حلقه کرد دور کمرش خیره شدم بهش و بینی مو مالوندم به بینی ش و سرمو بردم توی گردنش و نفسای کشدار میکشیدم که درگوشم گفت_کجای دلم بزارم اخه این همه دلبریتو؟.با لوندی خندیدم و یه گاز کوچیک از گردنش گرفتم آخ ریزی گفت دوباره کارمو تکرار کردم که پیشونیشو چسبوند به پیشونیم و در حالی که نفساش میخورد توی صورتم گفت_داری حالمو خراب میکنیا خانوم خانوما._خب چه اشکالی داره مگه جذابم؟تازه حالت خراب میشه جذابترم میشی.با این حرفم پاهامو دور کمرش محکمتر کرد خیمه زد روم چشامون روی لبای همدیگه قفل بود که داغی لباشو روی لبام حس کردم همینطوری که نرم لبامو میبوسید و همراهیش میکردم دکمه های پیراهنشو باز کردم و از تنش در آوردم و چند ثانیه بعد دستاش اومد روی زیپ کنار لباسم و کشیدش پایین،لباسم سر خورد و افتاد روی زمین در حالی که نفس نفس میزدیم از هم جدا شدیم و سعید افتاد به جون گردنم و دستشو آروم روی بدنم حرکت میداد و چند ثانیه بعد با بوسه های ریزی که روی بدنم میزد ناله هام شروع شد که با صدای آروم و خمارش گفت_تقصیر خودته اخه عروسک طلایی من وقتی دیوونم میکنی همین میشه دیگه._من عاشق همین دیوونه بازیاتم خب اقاص خاصم.لیخند قشنگی زد و چند ثانیه بعد با بوسیدن کوتاه لبام فاصله بینمون رو تموم کرد صدای نفسامون و پچ پچ کردنای سعید در گوشم اتاقو پر کرده بود و نمیدونم چقدر گذشت که سعید بی حال کنارم دراز کشید و سرمو گذاشت روی سینه ش
۳۱.۱k
۰۶ آبان ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.