برای ساعت 9 و نیم شب قرار گذاشتیم باهاش و بعد از اینکه من
برای ساعت 9 و نیم شب قرار گذاشتیم باهاش و بعد از اینکه من یکم برای خونه خرت و پرت خریدم برگشتیم خونه لیلی زنگ زد به مامانش و سعید و الکی گفت که شب داریم با هم میریم مهمونی یکی از دوستامون و نگران نشن و منم به پرستار ترانه و سایه همینو گفتم .تا شب دوباره برنامه مونو مرور کردیم و ساعت8 و نیم بود که حاضر شدیم من مانتو و شلوار مشکی پوشیدم و شال مشکی پوشیدم و لیلی سوییشرت بلند مشکی پوشید با شلوار مشکی و کلاه سوییشرتش رو هم انداخت روی سرش و دوتاییمون برای به جا نموندن اثر انگشتمون به گفته ی لیلی دستکش مشکی دستمون کردیم و سوار ماشین من شدیمو و رفتیم من چون استرس داشتم پشت فرمون ننشتم و لیلی نشست طولی نکشید که رسیدیم و دختری که برامون میخواست قفلا رو باز کنه هم رسید اول در شرکت رو باز کرد و لیلی دوربینارو از کار انداخت و بعدشم در اتاقا رو برامون باز کرد و پولشو دادیم و رفت.لیلی چراغ قوه رو روشن کرد و یکی یکی اتاقارو گشتیم ولی چیزی پیدا نکردیم و رسیدیم به اتاق فرزاد. .اول کمدا و کشوهارو گشتیم ولی بازم چیزی نبود یهو چشممون افتاد به گاو صندوق اینقدر حواسمون پرت بود که یادمون رفت به دختره بگیم اینم برامون باز کنه.نشستیم جلوی گاو صندوق و لیلی ازم خواست چیزایی که فک میکنم میتون به عنوان رمز گذاشته باشه رو بگم.تاریخ تولد و روز تولد لیلی همیشه رمز کیفاشو و گوشیش بود و حدس زدم که اون باشه برایا ینکه لیلی ناراحت نشه و یاد فرزاد و کاراش نیوفته خودم تند رمز رو زدم که باز نشد لیلی اینقدر باهوش بود که ماجرا رو فهمید و گفت_نمیخاد پنهون کنی ازم خب حالا به جای یه بار هر عدد رو دوبار بزن ببین درست نمیشه.همین کارو کردمو و یهو در باز شد با خوشحالی دستای همو فشار دادیم و گاو صندوق رو گشتیم که چند تا چک و کلی پول و سند بود یهو چشمم به اسم کسی که براش چک نوشته بود افتاد و گفتم_عههه لیلی._جونم چیه؟._ببین اسم اونی که فرزاد داشت باهاش تلفنی حرف میزد کیارش بودا اسم اینی که فرزاد براش چک نوشته هم کیارشه._خب پس بیا از چکا عکس بگیریم._باشه.از چکا عکس گرفتیم و بعدشم رفتیم سراغ فیلم دوربینا و همه فیلماشو نگاه کردیم چون با صدا بود میشد حرفاشونو هم بفهمیم لیلی صدارو بلند کرد یهو فیلم آخری که داشتیم میدیم یه پسر جوون اومد داخل اتاق. فرزاد توی فیلم گفت_خوش اومدی کیارش خان باهوش بیا بشین ببینم چه نقشه ای کشیدی بالاخره واسه این آرمان.لیلی فیلم رو از اول آورد توی کشوی فرزاد گشت و بالاخره یه فلش پیدا کرد
_____________________________________
راوی:لیلی
گیسو خیلی ترسیده بود منم یکم استرس گرفتم ولی خودمو نباختم داشتم فکر میکردم چیکار کنم که یهو یکی زد روی شونه م رومو برگردوندم ماسک زده بود کلاه سوییشرتش مثل من روی سرش بود چشاش آشنا بود زل زدم بهش و گفتم_تو کی هستی؟._همو میشناسیم جوجه ی شجاع .تا اینو گفت از روی صداش شناختمش تا اومدم حرفی بزنم ماسکشو برداشت و گیسو نفس راحتی کشید و گفت_واای اقای شفیعی شما که مارو سکته دادین اخه ای باباااااا ._شرمنده ولی مجبورم کردین.رو کردم به علی و گفتم_تو اینجا چیکار میکنی اخه؟ها؟._حمید بهم گفت که نگرانتونه و حدس زده بود نقشه ای دارین به من گفت._حمید کیه؟._همونی که تو کار دوربینای مدار بسته ست و صبح رفتین پیشش._عه عه عه عجب آدم دهن لقی خوبه بهش گفتم کسی نفهمه ها._نگران شده بوده خب میترسیده بلایی سرتون بیاد خصوصا که تنهایی تشریف آوردین._مگه میخاستیم بریم جنگ که نگرانمون باشه اخه._واقعا خیلی تو نترس و شجاعی لیلی. اخه دختر اگر الان به جای من یکی دیگه میومد و یه بلایی سرتون میاورد چی؟._اووو حالا توعم چقدر فکرای منفی میکنیا علی._از دست تو لجباز.گیسو چپ چپ نگام کردو گفت_به خدا اقای شفیعی من بهش گفتم بیا با یه مرد بریم گوش نکرد که از بس یه دنده و نترسه از همون اولم که دوست بودیم همینجوری بود.علی خندید و خودمم خندم گرفت._خب حالا بیاین بریم برسونمتون._ما ماشین داریم علی نمیخاد دستت درد نکنه._خب من با تاکسی اومدم شماهارو با ماشینتون میرسونم خونه خودمم میرم خونمون.قبول کردیمو و سوار ماشین شدیم من جلو نشستم علی پشت فرمون و گیسو عقب
_____________________________________
راوی:لیلی
گیسو خیلی ترسیده بود منم یکم استرس گرفتم ولی خودمو نباختم داشتم فکر میکردم چیکار کنم که یهو یکی زد روی شونه م رومو برگردوندم ماسک زده بود کلاه سوییشرتش مثل من روی سرش بود چشاش آشنا بود زل زدم بهش و گفتم_تو کی هستی؟._همو میشناسیم جوجه ی شجاع .تا اینو گفت از روی صداش شناختمش تا اومدم حرفی بزنم ماسکشو برداشت و گیسو نفس راحتی کشید و گفت_واای اقای شفیعی شما که مارو سکته دادین اخه ای باباااااا ._شرمنده ولی مجبورم کردین.رو کردم به علی و گفتم_تو اینجا چیکار میکنی اخه؟ها؟._حمید بهم گفت که نگرانتونه و حدس زده بود نقشه ای دارین به من گفت._حمید کیه؟._همونی که تو کار دوربینای مدار بسته ست و صبح رفتین پیشش._عه عه عه عجب آدم دهن لقی خوبه بهش گفتم کسی نفهمه ها._نگران شده بوده خب میترسیده بلایی سرتون بیاد خصوصا که تنهایی تشریف آوردین._مگه میخاستیم بریم جنگ که نگرانمون باشه اخه._واقعا خیلی تو نترس و شجاعی لیلی. اخه دختر اگر الان به جای من یکی دیگه میومد و یه بلایی سرتون میاورد چی؟._اووو حالا توعم چقدر فکرای منفی میکنیا علی._از دست تو لجباز.گیسو چپ چپ نگام کردو گفت_به خدا اقای شفیعی من بهش گفتم بیا با یه مرد بریم گوش نکرد که از بس یه دنده و نترسه از همون اولم که دوست بودیم همینجوری بود.علی خندید و خودمم خندم گرفت._خب حالا بیاین بریم برسونمتون._ما ماشین داریم علی نمیخاد دستت درد نکنه._خب من با تاکسی اومدم شماهارو با ماشینتون میرسونم خونه خودمم میرم خونمون.قبول کردیمو و سوار ماشین شدیم من جلو نشستم علی پشت فرمون و گیسو عقب
۱۹.۱k
۰۴ آبان ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.