پیرزن ازصدای خروپف هر شب پیرمرد شکایت داشت

پیرزن ازصدای خروپف هر شب پیرمرد شکایت داشت،
پیرمرد هرگزنمی پذیرفت.
شبی پیرزن آن صدا را ضبط کرد که صبح حرفش را ثابت کند . اما صبح پیرمرد دیگر هرگز بیدار نشد و آن صدای ضبط شده لالایی هرشب پیرزن شد ... قدر لحظات هر چند سخت کنار هم بودن رو بدانیم .
.مادر مثل مداد میمونه هر لحظه تراشیده شدن و تموم شدنش رو میبینی... اما پدر مثل خودکاره . شکل ظاهریش تغییر نمیکنه فقط یکدفعه میبینی دیگه نمی نویسه...تا هستند قدرشونو بدونید.............
دیدگاه ها (۱)

کاش از انگشتان دستمان یاد میگرفتیمیکی کوچکو یکی بزرگیکی بلند...

آیت الله بشیر فرمودند چند سالی بود که معنی و تفسیر آیه 73 سو...

توی آسانسور بودم یه دختری هم سوار شداول ساکت بود بعد گفت : چ...

﷽حقایقی ناب از گوهرِ وجودی امام زمان(عج):امام علیه السلام، ح...

پیرمرد ر شب از صدای خروپف پیرزن شکایت می‌کرد. ولی پیرزن قبول...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط