✨🍻 وقتی بهت اعتماد نداشت 🍻✨
✨🍻 وقتی بهت اعتماد نداشت 🍻✨
✨🍻 پارت 8 و پایانی🍻✨
✨🍻ویو شب ویو ا.ت :
از بار داشتم پیاده میومدم حالم بد بود با نوشیدن خودمو از این دنیا دور کردم ، مست بودم سرم درد میکرد ساعت حدودای 1 شب بود همه جا خلوت بود
توی کوچهی بغلی خونم داشتم میومدم که چند نفر اومدن سمتم چندتا مرد بودن حس بدی گرفتم اومدن و منو یه سمتی قفل کردن که نمیتونستم حرکت کنم یکیشون از کمر گرفتمو به خودش چسبوند هرکاری کردم ازم حدا نشد داشت گریم میگرفت سعی کرد به لباسام دست بزنه محکم منو گرفته بود جیغ میکشیدم اما کسی صدامو نشنید یهو..یهو بهخودم اومدم تنها شده بودمو دیدم یکی دارع تا سر حد مرگ میزنتشون تاریک بود سعی مردم بفهمم کیه...اون..جیمین بود داشت میکشتشون اونارو رو زمین انداخت و به سمت ا.تی که از شدت ترس و اشک زیاد خشکش زده بود اومد
کیوی خشن ≈ پسرک عاشق و درد کشیده به سمت پرنسسش رفت به سمت کسی که قلبشو تا زمان مرگ اسم ملکشو روش حک کرده بود رفت دخترکشو به آغوش کشید و پرنسسشو با بغلی گرمو پر از امنیت مواجه کرد دخترک ماهم شروع به ریختن مرواریدایی که الان تنها دلیل ریختنشون دوری از معشوقش بود کرد ( ددی خشن : اه فاک چی گفتم 🗿 شاعر بیدم )
✨🍻فلش بک به ویو جیمین : نمیتونستم اینجوری ادامه بدم بو بردم که ا.ت خونهی یکی از دوستاش میمونه پس از خونه زدم بیرون و رفتم به همون آدرس زنگ بار زنگ زدم ولی کسی درو باز نکرد بهشم چندبار زنگ زدم ولی برنداشت ، یعنی چی این وقت شب این دختره کجاست حدود دوساعتی تو ماشین جلوی خونش موندم اما خبری نشد ماشین و روشن کردم که برم ، که یهو صدای جیغ و گریه از توی کوچهی کناری پیاده شدم برم ببینم چیشده که با صحنهای که دیدم خون جلوی چشمام جمع کن و....
✨🍻 فلش نکست به داخل خونه :
کیوی خشن : دخترک داستان ما هنوزم تز بغل معشوقش دل نکند و بیشتر خودشو تو بغلش جا داد گریش بند اومده بود ، پسرک هم که به بغل پرنسسش معتاد بود اونو محکم به اغوش کشیده بودو بوش میکرد ( دیگه بدونید بغلای جیمین چیه و قضیه بو کشیدن چیه )
✓جیمین هققق من دلم برات تنگ شده بود من..من نمیخوام ازت جدا شم عشقم دلم برات تنگ شده بود هقق. جیمین که معلوم بود هم خوشحال بود هم مود تعجب تو چهرش بود بدون حرفی لباشو روی لبای شیرینو مخملیه ا.ت گذاشتو بوسهی عاشقانهی رو شروع کرد
همه چی تموم شده بود و یه زندکیه بی نقصیرو ظروع کرد و بعد چند ماه ا.ت یه پسر از جیمین حاملعه شد و مونا هم از ترس اینکه بلایی سرش باز بیاد به یه مشور دیگه رفت
و اینگونه به خوبی و خوشی زندگی کردن....
✨🍻 پایان طلایی 🍻✨
#چند پارتی از جیمین
#کپی.ممنوع
"کیوی خشن 🥝🔪
✨🍻 پارت 8 و پایانی🍻✨
✨🍻ویو شب ویو ا.ت :
از بار داشتم پیاده میومدم حالم بد بود با نوشیدن خودمو از این دنیا دور کردم ، مست بودم سرم درد میکرد ساعت حدودای 1 شب بود همه جا خلوت بود
توی کوچهی بغلی خونم داشتم میومدم که چند نفر اومدن سمتم چندتا مرد بودن حس بدی گرفتم اومدن و منو یه سمتی قفل کردن که نمیتونستم حرکت کنم یکیشون از کمر گرفتمو به خودش چسبوند هرکاری کردم ازم حدا نشد داشت گریم میگرفت سعی کرد به لباسام دست بزنه محکم منو گرفته بود جیغ میکشیدم اما کسی صدامو نشنید یهو..یهو بهخودم اومدم تنها شده بودمو دیدم یکی دارع تا سر حد مرگ میزنتشون تاریک بود سعی مردم بفهمم کیه...اون..جیمین بود داشت میکشتشون اونارو رو زمین انداخت و به سمت ا.تی که از شدت ترس و اشک زیاد خشکش زده بود اومد
کیوی خشن ≈ پسرک عاشق و درد کشیده به سمت پرنسسش رفت به سمت کسی که قلبشو تا زمان مرگ اسم ملکشو روش حک کرده بود رفت دخترکشو به آغوش کشید و پرنسسشو با بغلی گرمو پر از امنیت مواجه کرد دخترک ماهم شروع به ریختن مرواریدایی که الان تنها دلیل ریختنشون دوری از معشوقش بود کرد ( ددی خشن : اه فاک چی گفتم 🗿 شاعر بیدم )
✨🍻فلش بک به ویو جیمین : نمیتونستم اینجوری ادامه بدم بو بردم که ا.ت خونهی یکی از دوستاش میمونه پس از خونه زدم بیرون و رفتم به همون آدرس زنگ بار زنگ زدم ولی کسی درو باز نکرد بهشم چندبار زنگ زدم ولی برنداشت ، یعنی چی این وقت شب این دختره کجاست حدود دوساعتی تو ماشین جلوی خونش موندم اما خبری نشد ماشین و روشن کردم که برم ، که یهو صدای جیغ و گریه از توی کوچهی کناری پیاده شدم برم ببینم چیشده که با صحنهای که دیدم خون جلوی چشمام جمع کن و....
✨🍻 فلش نکست به داخل خونه :
کیوی خشن : دخترک داستان ما هنوزم تز بغل معشوقش دل نکند و بیشتر خودشو تو بغلش جا داد گریش بند اومده بود ، پسرک هم که به بغل پرنسسش معتاد بود اونو محکم به اغوش کشیده بودو بوش میکرد ( دیگه بدونید بغلای جیمین چیه و قضیه بو کشیدن چیه )
✓جیمین هققق من دلم برات تنگ شده بود من..من نمیخوام ازت جدا شم عشقم دلم برات تنگ شده بود هقق. جیمین که معلوم بود هم خوشحال بود هم مود تعجب تو چهرش بود بدون حرفی لباشو روی لبای شیرینو مخملیه ا.ت گذاشتو بوسهی عاشقانهی رو شروع کرد
همه چی تموم شده بود و یه زندکیه بی نقصیرو ظروع کرد و بعد چند ماه ا.ت یه پسر از جیمین حاملعه شد و مونا هم از ترس اینکه بلایی سرش باز بیاد به یه مشور دیگه رفت
و اینگونه به خوبی و خوشی زندگی کردن....
✨🍻 پایان طلایی 🍻✨
#چند پارتی از جیمین
#کپی.ممنوع
"کیوی خشن 🥝🔪
۲۸.۱k
۱۵ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.