ارت۱۳..... موضوع: اسم نداره فقط ببین
ارت۱۳..... موضوع: اسم نداره فقط ببین
* فلش بک به زمان حال خونه دازای وقتی چویا خواب بود*
چویا: هههه چیشده من چرا تو تختم بیخیال گشنمه ببینم چی داریم
دازای: اوهایووو چیبی*دوستان اوهایوو به ژاپنی یعنی صبح بخیر:*
چویا: الان که ظهرها
دازای: بیشعور😑😑😑
چویا؛: به هر حال گشنمه چی داریم
دازای: چی می خوای (◉‿◉)
چویا: خداییییی
دازای: اره خداییی
چویا: رامون موخام o(╥﹏╥)o
دازای: دیگه
چویا: همینو درست کن فعلأ
دازای: درست کرده بودم
چویا: ااههههه
دازای: به هر حال چیز های دیگه هم درست کردم:*نمایان شدن کلییی دسر و شیرینی و پیتزا*
چویا: چه خبره مگه می خوای هئت شام بدی
دازای: خـــــــــــــــــــیـــــــــــــــــلــــــــــــــــــــی لاغری این واسه یک پرنسی خانم دیونه غیر قابل توصیفه
چویا؛:*قرمز شدن و عصبی شدن* تو تو به چه جرعتتیی.در باره ی لاغریم حرف می زنی
دازای: دلم موخاد o(╥﹏╥)o یک بیبی دارم عشقههههه روزی هزار بارررر باید بپرستینش
چویا:*قرمز شدن در حد مرگ و حرص خواردن*
دازای: اوه اوه بیبی حرص نخوار پیر می شی یااا ╮(╯▽╰)╭
چویا:* گوجه شدن*
دازای: راستی محض اطلاعت تو خواب خـــــــــــــــــــیـــــــــــــــــلــــــــــــــــــــی کیوتییییی کیوتچههه♥♥ (✪‿✪)
چویا:*هم رنگ موهاش شد*
دازای: خب من باید برم
چویا: کجا؟؟؟
دازای: باید برم به سازمان بگم که من و بیبی کوچولوم امروز نمی تونیم بیایم (。ò ∀ ó。)
چویا؛: چرا نمی تونیم حالمون خوبه؟؟؟؟
دازای: هیچی دوست دارم با چوچو یه گلم تنها باشم
چویا: میشه بعدن
دازای: معلومه که نمیشههههه........ بای بای من رفتم کیوتچهه
چویا: برو خب چیکار کنم
دازای: زودی برمیگردم بیبی جونم درو قفل میکنم پس مراقب باش........ عاشقتم (。♡‿♡。)
چویا: خب خداحافظ ^_^
دازای:*بوس فرستادن به چویا و رفتن*
چویا:*خودشو تو اینه نگاه کردن و جیغ زدن*وایییییییییییییی چقدر قرمزززز شدم اصلن به جهنم گشنمههههههه*خوردن غذای دازای*وایییییییییییییی این چقدر خوش تمههههههههه دازایمم چه دست بختی داره برای خودش*تند تند غذا خواردننننن*
پایان مرسی لایک می کنی🥺🥺
* فلش بک به زمان حال خونه دازای وقتی چویا خواب بود*
چویا: هههه چیشده من چرا تو تختم بیخیال گشنمه ببینم چی داریم
دازای: اوهایووو چیبی*دوستان اوهایوو به ژاپنی یعنی صبح بخیر:*
چویا: الان که ظهرها
دازای: بیشعور😑😑😑
چویا؛: به هر حال گشنمه چی داریم
دازای: چی می خوای (◉‿◉)
چویا: خداییییی
دازای: اره خداییی
چویا: رامون موخام o(╥﹏╥)o
دازای: دیگه
چویا: همینو درست کن فعلأ
دازای: درست کرده بودم
چویا: ااههههه
دازای: به هر حال چیز های دیگه هم درست کردم:*نمایان شدن کلییی دسر و شیرینی و پیتزا*
چویا: چه خبره مگه می خوای هئت شام بدی
دازای: خـــــــــــــــــــیـــــــــــــــــلــــــــــــــــــــی لاغری این واسه یک پرنسی خانم دیونه غیر قابل توصیفه
چویا؛:*قرمز شدن و عصبی شدن* تو تو به چه جرعتتیی.در باره ی لاغریم حرف می زنی
دازای: دلم موخاد o(╥﹏╥)o یک بیبی دارم عشقههههه روزی هزار بارررر باید بپرستینش
چویا:*قرمز شدن در حد مرگ و حرص خواردن*
دازای: اوه اوه بیبی حرص نخوار پیر می شی یااا ╮(╯▽╰)╭
چویا:* گوجه شدن*
دازای: راستی محض اطلاعت تو خواب خـــــــــــــــــــیـــــــــــــــــلــــــــــــــــــــی کیوتییییی کیوتچههه♥♥ (✪‿✪)
چویا:*هم رنگ موهاش شد*
دازای: خب من باید برم
چویا: کجا؟؟؟
دازای: باید برم به سازمان بگم که من و بیبی کوچولوم امروز نمی تونیم بیایم (。ò ∀ ó。)
چویا؛: چرا نمی تونیم حالمون خوبه؟؟؟؟
دازای: هیچی دوست دارم با چوچو یه گلم تنها باشم
چویا: میشه بعدن
دازای: معلومه که نمیشههههه........ بای بای من رفتم کیوتچهه
چویا: برو خب چیکار کنم
دازای: زودی برمیگردم بیبی جونم درو قفل میکنم پس مراقب باش........ عاشقتم (。♡‿♡。)
چویا: خب خداحافظ ^_^
دازای:*بوس فرستادن به چویا و رفتن*
چویا:*خودشو تو اینه نگاه کردن و جیغ زدن*وایییییییییییییی چقدر قرمزززز شدم اصلن به جهنم گشنمههههههه*خوردن غذای دازای*وایییییییییییییی این چقدر خوش تمههههههههه دازایمم چه دست بختی داره برای خودش*تند تند غذا خواردننننن*
پایان مرسی لایک می کنی🥺🥺
۷.۲k
۰۳ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.