پارت16. موضوع؛: اسم نداره ببین فقط
پارت16. موضوع؛: اسم نداره ببین فقط
دازای: فهمیدی چوچو تو خلاصه هر چی باشی من دوست دارم
چویا: خداییی ^_^
دازای: ارهههه پرنسس کوچولو
چویا: ها اوکی 👌
دازای: چیبی گلم نظرت چیه بریم بیرون
جویا: هنننننن نه تو برو
دازای: من کجا برم😵💫😵💫 بدون تو چیبی🥺🥺🥺🥺
چویا: یکم برو بگرد بیرونو من اینجا میمونم منتظر برو یکم پیاده روی کن
دازای: نههههعهههه با من بیا بریم بیرونننن🥺🥺🥺😵💫
چویا: نهههههه برو دیگه*کشون کشون بردن دازای بیرون* اخیشششش رفت
دازای:*بیرون رفتن*ای بابا منو بیرون کرد حالا چیکار کنم
*در ذهن دازای*
داشتم همانطور که چیبی گلم گفت یکم برم بیرون منم داشتم پیاده روی می کردم ناگهاننن کونیکیدا کون رو دیدم ای واییییییی اما از اونجایی که عاشق اینم که روی مخ کونیکیدا برم از این بهش سلام کردم و اون گفت آشغال عوضی آخه آخه تو کجایی چند روز نمیای نمیای سر کارها دیوانه مریض بعد میخواست کشون کشون منو بیاره سر کار بهش گفتم این معلومه که نمیتونم من با چوچوی گلم کار دارم گفتش که اما امروز جلسه داریم باید بیایییییی مگر نه اخراجی بهش گفتم باشه و بعد رفتیم سر کار و کلی ورور و زرزر زدیم جلسه تمام شد و دیدم همه دارن میرن و و رئیس گفتش که بریم خونههامون امروز مرخصی به هممون میده و کار داره و این چیزا من میخواستم برم خانه اما دیدم که چوچوی گلم بهم زنگ زده بهش گفتم که سلام عزیزم الان میام خونه چی شده آها دلت واسه من تنگ شده عاشقتم چوچو و چوچوی گلم گفت نخیر دلم واست تنگ نشده فقط میخواستم بهت بگم چرا انقدر دیر شد ها مگر نمیخواستی فقط یه پیادهروی کنی معلومه که حسابی دلم دلش واسم تنگ شده بهش گفتم کوچولوی دوست داشتنی من منم دلم واست تنگ شده عزیزم باشه الان میام جلسه داشتم زمین رفتم سر کار الان میام جوجو و چوچوی گلم گفت باشه خنگول و من گفتم دوست دارم چوچو تا صد بشماری من اومدم بعد جویای گلم گفت خیلی خوب دراز ولی زود بیا و من گفتم که دلت واسم تنگ نشه عشقم آخه چرا تو انقدر کیوتی من دوست دارم خیلی زیاد الان میام جوجو عاشقتم ولی یه شرط داره و اون گفتش که چی باید وقتی اومدم خونه یه غذای خوشمزه واسم درست کنی و منو ببوسی و باهم بخوابیم باشع عشقم o(╥﹏╥)o
چویا: باشه دراز ولیییی زود بیا
دازای: باشه جوجو خداحافظ
چویا: خداحافظ
دازای:*امدن خونه*
چویا: خوش اومدییی نودل درست کردم
دازای: هوممممممم نودل *شروع به خواردن*واییییییییی عالیه مثل همیشه دست پخت چیبی ی گلم عالیه *تمام کردن نودل و بوسیدن لپ چویا و خوابیدن* چویا ی گلم بیا بگلمممم🥺🥺🥺
چویا: باشه
دازای:*بوسیدن چویا و خوابیدن مثل خرسسسس*
چویا: چویا هم بعد از مدتی نوابش برد
دازای: عاشقتم چیبی
چویا: منم همینطور دراز
هر دوشون باهم بالاخره خوابشون برد
چند ساعت هم گذشت و.....
تمام شد مرسی لایک می کنم🥺🥺و پارت بعدی هنتایی نداره ولی حالا یکم عشق بازی داخلشه
دازای: فهمیدی چوچو تو خلاصه هر چی باشی من دوست دارم
چویا: خداییی ^_^
دازای: ارهههه پرنسس کوچولو
چویا: ها اوکی 👌
دازای: چیبی گلم نظرت چیه بریم بیرون
جویا: هنننننن نه تو برو
دازای: من کجا برم😵💫😵💫 بدون تو چیبی🥺🥺🥺🥺
چویا: یکم برو بگرد بیرونو من اینجا میمونم منتظر برو یکم پیاده روی کن
دازای: نههههعهههه با من بیا بریم بیرونننن🥺🥺🥺😵💫
چویا: نهههههه برو دیگه*کشون کشون بردن دازای بیرون* اخیشششش رفت
دازای:*بیرون رفتن*ای بابا منو بیرون کرد حالا چیکار کنم
*در ذهن دازای*
داشتم همانطور که چیبی گلم گفت یکم برم بیرون منم داشتم پیاده روی می کردم ناگهاننن کونیکیدا کون رو دیدم ای واییییییی اما از اونجایی که عاشق اینم که روی مخ کونیکیدا برم از این بهش سلام کردم و اون گفت آشغال عوضی آخه آخه تو کجایی چند روز نمیای نمیای سر کارها دیوانه مریض بعد میخواست کشون کشون منو بیاره سر کار بهش گفتم این معلومه که نمیتونم من با چوچوی گلم کار دارم گفتش که اما امروز جلسه داریم باید بیایییییی مگر نه اخراجی بهش گفتم باشه و بعد رفتیم سر کار و کلی ورور و زرزر زدیم جلسه تمام شد و دیدم همه دارن میرن و و رئیس گفتش که بریم خونههامون امروز مرخصی به هممون میده و کار داره و این چیزا من میخواستم برم خانه اما دیدم که چوچوی گلم بهم زنگ زده بهش گفتم که سلام عزیزم الان میام خونه چی شده آها دلت واسه من تنگ شده عاشقتم چوچو و چوچوی گلم گفت نخیر دلم واست تنگ نشده فقط میخواستم بهت بگم چرا انقدر دیر شد ها مگر نمیخواستی فقط یه پیادهروی کنی معلومه که حسابی دلم دلش واسم تنگ شده بهش گفتم کوچولوی دوست داشتنی من منم دلم واست تنگ شده عزیزم باشه الان میام جلسه داشتم زمین رفتم سر کار الان میام جوجو و چوچوی گلم گفت باشه خنگول و من گفتم دوست دارم چوچو تا صد بشماری من اومدم بعد جویای گلم گفت خیلی خوب دراز ولی زود بیا و من گفتم که دلت واسم تنگ نشه عشقم آخه چرا تو انقدر کیوتی من دوست دارم خیلی زیاد الان میام جوجو عاشقتم ولی یه شرط داره و اون گفتش که چی باید وقتی اومدم خونه یه غذای خوشمزه واسم درست کنی و منو ببوسی و باهم بخوابیم باشع عشقم o(╥﹏╥)o
چویا: باشه دراز ولیییی زود بیا
دازای: باشه جوجو خداحافظ
چویا: خداحافظ
دازای:*امدن خونه*
چویا: خوش اومدییی نودل درست کردم
دازای: هوممممممم نودل *شروع به خواردن*واییییییییی عالیه مثل همیشه دست پخت چیبی ی گلم عالیه *تمام کردن نودل و بوسیدن لپ چویا و خوابیدن* چویا ی گلم بیا بگلمممم🥺🥺🥺
چویا: باشه
دازای:*بوسیدن چویا و خوابیدن مثل خرسسسس*
چویا: چویا هم بعد از مدتی نوابش برد
دازای: عاشقتم چیبی
چویا: منم همینطور دراز
هر دوشون باهم بالاخره خوابشون برد
چند ساعت هم گذشت و.....
تمام شد مرسی لایک می کنم🥺🥺و پارت بعدی هنتایی نداره ولی حالا یکم عشق بازی داخلشه
۶.۷k
۰۷ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.