از همان روز که از کوچه ی ما رد شده ای

از همان روز که از کوچه ی ما رد شده ای
به من و عشق من انگار مردّد شده ای

این حسودان دغل باز چه گفتند به تو
که تو نسبت به من اینگونه کمی بد شده ای؟

تو که از حال دل عاشق من با خبری
با همه خاطره هایم خط ممتد شده ای

سیل عشقم به دلت گشت روانه، تو ولی
سینه کردی سپر و عشق مرا سد شده ای

هر چه در عشق تو من سخت مصمّم شده ام
تو به "نه" گفتن خود سخت مؤکّد شده ای

من به قم رفتم و آنجا ز خدا خواستمت
تو به قصد دگری راهی مشهد شده ای

من تو را از حرم یار طلب کردم و تو
به من و یار و حرم، کافر و مرتد شده ای

بی وفا چند صباحیست گرفتار توأم
از همان روز که از کوچه ی ما رد شده ای...

#فرهاد_شریفی
دیدگاه ها (۴)

زندگی شما مثل یک کتاب است.صفحه عنوان آن نام شماست. مقدمه آن ...

بگذار آنان که هرگز عشق حقیقی را نیافته اندبگویند هرگز چنین چ...

این همه آتش خدایا شعله اش از گور کیست؟شهوت این بی نمازان، نش...

هفته‌ی پیش که داشتم میرفتمهمدان، اتفاقی هم دانشگاهیم که مهاج...

پدر ناتنی من...part:³⁴𝗝𝗶_𝘆𝘂𝗻𝗴:ولی...حق...من....نمیتونم...حق....

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط