Secret love with one of the seven princes
★Secret love with one of the seven princes★
★عشق مخفی با یکی از هفت شاهزاده ★
Part:۸
که با رسیدنشون به فرودگاه ماسک و کلاه هاشون رو گذاشتن و مثل قطار بی حال به سمت در فرودگاه رفتند که با صورت اشنایی مواجه شدن
بله ا.ت بود اما تردید در چشمای اون هفتا پسر بود
یک لباس جین سِت (جین ما نه لباس از جنس جین 😅 )
همه چهره ها توی شوک بودن اما یک چهره توی ترس بود ...... جونگ کوک توی ذهنش یک عالمه سوال بود ا.ت داره از کره می ره یا پی دی نیم چیزی بهش گفته .
.
.
ا.ت خواست چیزی بگه
کوک دوید سمتش بازو های نرم و گوشتی ا.ت رو گرفت تو فاصلهی نیم متری ازش پرسید
× ا.ت راستشو بگو جایی میری؟ ..... چیزیت شده؟ دنبال کسی هستی ؟
نه ... اومدم دنباله.......
تا خواست حرفش رو کامل کنه با ترکیب دو تا صدای زن و مرد اون هفت شاهزاده و یک پرنسس به طرف خودش کشوند
می ره : سلام دخترم ......
ا.ت دوید طرف مادرش اون رو در اغوشش گرفت و
خوشش اومدی مامان ..... دلم برات یک ذره شده بود
(بچه ها یک سوال اسم بابای پسرارو گفتم اگه نگفتم اینه)
مین یوپ: سلام ا.ت
سلام می تونم اسمتون رو بدونم
مین یوپ:من مین یوپ هستم پدر این پسرا
ا.ت داشت توی ذهنش هَلاجی می کرد که پدر این پسرار ...تا دید که جیمین و بقیه رفتن توی بغل مین یوپ
مامان این اقا پدر بی تی اس هست
می ره : اره مگه چی شده
ویوی داخل ماشین ها
ا.ت مادرش رو برداشته بود و سوار ماشین خودش کرده بود
می ره : دخترم خوب خودت رو رونق دادی ببخشید مدت زیادی پیشت نبودم
اشکال نداره خونمو بزرگ تر کردم ماشین خریدم تو یکی از ارایشگاه های معروف گنگنام دارم کار میکنم و
....
م.ا.ت :و چی ؟
ا.ت فرمون رو محکم تر گرفت و با صدای مصمم گفت :
و توی هایپ تست میکاپ ارتیست دادم و قبول شدم
م.ا.ت :واقعا!!! به ارزوت رسیدی خوب خوبه اون ارمی بودنت به دردمون خورد
ماماااااننننن(با خنده)
م.ا.ت : چیه ؟
.
.
مین یوپ : خب چخبر عشقی مشقی پیدا نکردین ؟
نامی : بابا ول کن
جین : نه بابا
همه مشغول صحبت بودن اما دل کوک به سوال پدرش جواب داد : اره عاشق شدم اما مغز چیزه دیگه ایگفت 🧠:نه فعلا خبری نیست
🫀: مغز چرا نمی زاری بگم که عاشق ا.ت شدم دوستش دارم می خوام مال من باشه
🧠: نه قلب خودت رو کنترل کن ما که اصلا ا.ت رو نمی شناسیم فقط داریم بهش یک احساس پیدا میکنیم .... پس صبر کن بزار بشناسیمش و بعد
🫀: نه من زودتر دست بکار میشمه هفته بعد که موزیک ویدیو و دنس پرکتیس داریم بهش عتراف می کنم
(ویوی کوک)
رسیدیم به خونمون[ عکسش رو می زارمهمه] نشستیم و مشغول حرف زدن و اشناشدن بودیم که
من می رم شیرینی و هات چاکلت بیارم
×منم کمکت می کنم
ممنون
من و ا.ت داشتیم هات چاکلت ها رو اماده میکردیم و وقتی ا.ت داشت اب جوش رو میریخت ریخت رو دستش و اه کوچولویی گفت اما پوستش یک چیزه دیگه ای گفت من توی سکوت یخ رو گذاشتم رو دستش و
×ا.ت شی این رو نگه دار الان میام
از اشپزخونه اومدم بیرون تو فاصله دور تهیونگ رو صدا زدم
ته : چی شد کوک
×میشه جعبه کمک های اولیه رو بدی
ته : باش
جعبه کمک های اولیه رو گرفتم و از حالت ایستاده به حالت نشسته در اومدیم اروم دست ا.ترو توی دستام گرفتم خیلی دستای ظریف و سفید کشیده داشت
اروم زد عفونی کردم و پانسمانش رو بستم .
نا خدا گاه دستش رو بوسیدم چشماش مهمون چشمام شد طوری نگاه می کرد که ادم جلوش نمی تونس خودش رو کنترل کنه اروم کنار گوشش رفتم و
🧠: قلب نکن تورو به خدا الان هر چی نقشه ریختیم بههم می خوره
🫀: چیه مگه نباید ادم مقدمه داشته باشه برو کوک انجامش بده
🧠:..... چی ..... نه ...نه.. .نه کوک هیچیتموم شد
×می خواستم این راز رو بهت بگم یکی از هفت شاهزاده ای که می بینی عاشقت شده خانم پرنسس
بعد اروم لپش رو بوسید که انگار ا.ت هنوز در حال مفهوم کردن حرفش بود "از هفت شاهزاده... یکی از ان ها ... عاشقم شده "در فاصله ی چند سانتی همدیگه بودن که کوک به چشمای قهوه ای دخترک نگاه می کرد غرق در ان بود مثل دریایی قهوه ای خودش رو میکشوند
ا.ت ناخداگاه کوک رو دراغوش گرفت در حدی که صدای ضربان قلب هم دیگه رو حس می کردن کوک دستش رو دور کمر ا.ت حلقه کرد و توی گوشش زمزمه کرد : فکر کنم منظورم رو فهمیدی ؟
اره شاهزاده من
×پس توهم منو دوست داری پرنسسم ؟
ا.ت فقط سرش رو تکون داد
همون موقع کوک اومد جلو یک بوسه اروم اما عمیق از دختر یکه دلش رو بدست اورده گرفت اولین بوسه کوک و اولین بوسه ا.ت در همون لحظه ثبت شد و با صدای پسرا به خودشون اومدن که......
ا.ت از کوک فاصله گرفت و سینی هات چاکلت ها رو تو دستش گرفت و کوک هم سینی شرینی ها رو و به داخل سالن راهی شدن ...
بخاطر جونگ کوک هم که شده لایک کن 🫀😄
★عشق مخفی با یکی از هفت شاهزاده ★
Part:۸
که با رسیدنشون به فرودگاه ماسک و کلاه هاشون رو گذاشتن و مثل قطار بی حال به سمت در فرودگاه رفتند که با صورت اشنایی مواجه شدن
بله ا.ت بود اما تردید در چشمای اون هفتا پسر بود
یک لباس جین سِت (جین ما نه لباس از جنس جین 😅 )
همه چهره ها توی شوک بودن اما یک چهره توی ترس بود ...... جونگ کوک توی ذهنش یک عالمه سوال بود ا.ت داره از کره می ره یا پی دی نیم چیزی بهش گفته .
.
.
ا.ت خواست چیزی بگه
کوک دوید سمتش بازو های نرم و گوشتی ا.ت رو گرفت تو فاصلهی نیم متری ازش پرسید
× ا.ت راستشو بگو جایی میری؟ ..... چیزیت شده؟ دنبال کسی هستی ؟
نه ... اومدم دنباله.......
تا خواست حرفش رو کامل کنه با ترکیب دو تا صدای زن و مرد اون هفت شاهزاده و یک پرنسس به طرف خودش کشوند
می ره : سلام دخترم ......
ا.ت دوید طرف مادرش اون رو در اغوشش گرفت و
خوشش اومدی مامان ..... دلم برات یک ذره شده بود
(بچه ها یک سوال اسم بابای پسرارو گفتم اگه نگفتم اینه)
مین یوپ: سلام ا.ت
سلام می تونم اسمتون رو بدونم
مین یوپ:من مین یوپ هستم پدر این پسرا
ا.ت داشت توی ذهنش هَلاجی می کرد که پدر این پسرار ...تا دید که جیمین و بقیه رفتن توی بغل مین یوپ
مامان این اقا پدر بی تی اس هست
می ره : اره مگه چی شده
ویوی داخل ماشین ها
ا.ت مادرش رو برداشته بود و سوار ماشین خودش کرده بود
می ره : دخترم خوب خودت رو رونق دادی ببخشید مدت زیادی پیشت نبودم
اشکال نداره خونمو بزرگ تر کردم ماشین خریدم تو یکی از ارایشگاه های معروف گنگنام دارم کار میکنم و
....
م.ا.ت :و چی ؟
ا.ت فرمون رو محکم تر گرفت و با صدای مصمم گفت :
و توی هایپ تست میکاپ ارتیست دادم و قبول شدم
م.ا.ت :واقعا!!! به ارزوت رسیدی خوب خوبه اون ارمی بودنت به دردمون خورد
ماماااااننننن(با خنده)
م.ا.ت : چیه ؟
.
.
مین یوپ : خب چخبر عشقی مشقی پیدا نکردین ؟
نامی : بابا ول کن
جین : نه بابا
همه مشغول صحبت بودن اما دل کوک به سوال پدرش جواب داد : اره عاشق شدم اما مغز چیزه دیگه ایگفت 🧠:نه فعلا خبری نیست
🫀: مغز چرا نمی زاری بگم که عاشق ا.ت شدم دوستش دارم می خوام مال من باشه
🧠: نه قلب خودت رو کنترل کن ما که اصلا ا.ت رو نمی شناسیم فقط داریم بهش یک احساس پیدا میکنیم .... پس صبر کن بزار بشناسیمش و بعد
🫀: نه من زودتر دست بکار میشمه هفته بعد که موزیک ویدیو و دنس پرکتیس داریم بهش عتراف می کنم
(ویوی کوک)
رسیدیم به خونمون[ عکسش رو می زارمهمه] نشستیم و مشغول حرف زدن و اشناشدن بودیم که
من می رم شیرینی و هات چاکلت بیارم
×منم کمکت می کنم
ممنون
من و ا.ت داشتیم هات چاکلت ها رو اماده میکردیم و وقتی ا.ت داشت اب جوش رو میریخت ریخت رو دستش و اه کوچولویی گفت اما پوستش یک چیزه دیگه ای گفت من توی سکوت یخ رو گذاشتم رو دستش و
×ا.ت شی این رو نگه دار الان میام
از اشپزخونه اومدم بیرون تو فاصله دور تهیونگ رو صدا زدم
ته : چی شد کوک
×میشه جعبه کمک های اولیه رو بدی
ته : باش
جعبه کمک های اولیه رو گرفتم و از حالت ایستاده به حالت نشسته در اومدیم اروم دست ا.ترو توی دستام گرفتم خیلی دستای ظریف و سفید کشیده داشت
اروم زد عفونی کردم و پانسمانش رو بستم .
نا خدا گاه دستش رو بوسیدم چشماش مهمون چشمام شد طوری نگاه می کرد که ادم جلوش نمی تونس خودش رو کنترل کنه اروم کنار گوشش رفتم و
🧠: قلب نکن تورو به خدا الان هر چی نقشه ریختیم بههم می خوره
🫀: چیه مگه نباید ادم مقدمه داشته باشه برو کوک انجامش بده
🧠:..... چی ..... نه ...نه.. .نه کوک هیچیتموم شد
×می خواستم این راز رو بهت بگم یکی از هفت شاهزاده ای که می بینی عاشقت شده خانم پرنسس
بعد اروم لپش رو بوسید که انگار ا.ت هنوز در حال مفهوم کردن حرفش بود "از هفت شاهزاده... یکی از ان ها ... عاشقم شده "در فاصله ی چند سانتی همدیگه بودن که کوک به چشمای قهوه ای دخترک نگاه می کرد غرق در ان بود مثل دریایی قهوه ای خودش رو میکشوند
ا.ت ناخداگاه کوک رو دراغوش گرفت در حدی که صدای ضربان قلب هم دیگه رو حس می کردن کوک دستش رو دور کمر ا.ت حلقه کرد و توی گوشش زمزمه کرد : فکر کنم منظورم رو فهمیدی ؟
اره شاهزاده من
×پس توهم منو دوست داری پرنسسم ؟
ا.ت فقط سرش رو تکون داد
همون موقع کوک اومد جلو یک بوسه اروم اما عمیق از دختر یکه دلش رو بدست اورده گرفت اولین بوسه کوک و اولین بوسه ا.ت در همون لحظه ثبت شد و با صدای پسرا به خودشون اومدن که......
ا.ت از کوک فاصله گرفت و سینی هات چاکلت ها رو تو دستش گرفت و کوک هم سینی شرینی ها رو و به داخل سالن راهی شدن ...
بخاطر جونگ کوک هم که شده لایک کن 🫀😄
- ۴.۱k
- ۰۳ مرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط