خان که نه خانه شدم تا تو ستونم باشی

خان که نه! خانه شدم تا تو ستونم باشی
بید بودم که خودت رمزِ جنونم باشی

خواستم رو به عقب برگردد زندگی­ ام
تا خودت کودک احساسِ درونم باشی

چارده مُهره­ ی شطرنج همه مات شدند!
چون دلم خواست «تو» سردارِ قشونم باشی!

در به در کرد دلم را دو دره بازیِ تو!
«در» شدم تا که تو در نقشِ«کلون»م باشی

حیف شد؛پنبه­ ی احساسِ مرا نیز زدی!
تا خودت باعث نحسیِ شگونم باشی

تشنه ­ام، تشنه شبیه تو که عادت کردی
همه­ ی عمر فقط تشنه به خونم باشی!

می­روم تا که خودم را بکُشم از دستت
بلکه یک عمر بدهکار دیون­م باشی!!
دیدگاه ها (۲)

ﻫــِـــﻰ ﺩﻝ .........ﺯﻳﺎﺩﺟﺪﻯ ﻧﮕﻴﺮ ﺣﺎﻝ ﺍﻣﺮﻭﺯﺕ ﺭﺍ ....ﻓﺮﺩﺍﺑﺎﺯ ...

یادمان نیست کجا صحبت بی دردی شداولین بار کجا نوبت نامردی شدی...

ای فلک سرگشته و حیران شدم تدبیر چیستواله و شیدابه هر محفل شد...

واژه واژه این غزل را غرق مهرت میکنمدین و دنیای منی قصد سجودت...

پارت بیست‌و یکم امگای شیرین من 🌷ویو تهیونگ عمارت ساعت 11:45:...

پارت۲ [دیوانه وار عاشق]ناشناس: مجبور نیستم ( دست ات رو گرفت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط