هیچ حرفی نزد

هیچ حرفی نزد !

از روی نیمکت بلند شد و رفت به همین راحتی

کمی که دور شد، با خودم فکر کردم آدم ها به اندازه ی ناگفته هایشان از هم دور می شوند نه به اندازه ی قدم هایشان
دیدگاه ها (۲)

می‌خواهم به یادِ من باشی،اگر تو به یادِ من باشی، عینِ خیالم ...

⭐ ️خدا فقط یک زبان را می‌فهمد، زبان عشق رااگر تو بتوانی به ه...

یک “رادیو” بود که مثل پدربزرگ پیرِ پیر شده بود گاهی آنقدر “خ...

پارت11رمان فیککه یهو نگاه های سنگین کشی رو روی خودم حس کردمن...

نام فیک:عشق مخفیPart: 6ویو ات*هه نیومده داره قلدری میکنه نشو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط