سوزنهوا ببینم اگه اون بمیره چی کار می کنی

𝒑𝒂𝒓𝒕 ³¹

سوزنهوا : ببینم اگه اون بمیره چی کار می کنی

و اسلحه که پنهان کرده بود در اورد کوک هم هم زمان در اورد صدای شلیک دو گولوله،

چند ماه بعد

ات : کوک ببخشیدمت اما این بخشش فرق داره و نه بخاطر اینکه کارت اشتباه نبوده نه بخاطر عشقی که بهت دارم فقط بخاطر .... نتونست بگه و اشک هاش سر ازیر شد ادامه داد بخشیدم اما فراموش نکردم و همیشه این درد و غم رو با خودم می کشم تا وقتی هر روز ببینمت یاد کارایی که باهام کردی میافتم هیچ وقت با تو ارامش ندارم

کوک : .....انگار جملش رو خورد فقط با سری زیر یه کلمه گفت متاسفم و اشک سمج که گوشه چشماش بود افتاد

ات به سمت مامان کوک

ات : متاسفم مامان

برگردیم به چند ماه قبل


اون روز تیری که سوزنهوا به ات شلیک کرده بود به ات نخورد و به جین خورد و تیری که کوک شلیک کرده بود به سوزنهوا خورد سوزنهوا هنوز نمرده بود که کوک چند تا تیر دیگه هم بهش زد برگشت دید جین افتاد زمین ات هم داشت گریه می کرد

ات : اوپا اوپا (با گریه)

جین با لبخند تلخ خسته و بی جونی تکه تکه گفت: گریه نکن ات ناراحت می شم مراقب خودت باش لطفا کوک و ببخش باهاش زندگی خوبی داشته باش این ارزوی منه ازت خواهش می کنم قول بده ببخشیش قول بده

ات با گریه: قول می دم هر چی تو بگی ولی تنهام نذار اوپا

جین ادامه داد: کوک حواست به مامان و بابا باشه لطفا برام ناراحت نشید من احتیاج به ارامش داشتم و الان بهش رسیدم ممنونم ات و کوک و از بابا مامان هم تشکر کن و دستش از داخل دست کوک افتاد و تمام

کوک با داد گریه گفت : جین هیونگ بیدار شو ، بیدار شو ، تو نمی تونی منو تنها بزاری نه

زمان حال

ات : متاسفم مامان من باید می مردم کاشکی من مرده بودم جین اون...

مامان کوک با لبخند تلخ اما چشمای پر از امید : این انتخواب جین بود به انتخوابش احترام بزار و زندگی کن تو باید به جای جین زندکی کنی و خوش حال باشی

بابا کوک :امیدوارم داخل زندگی بعدش ارامشی که همیشه می خواست رو داشته باشه اسوده بخواب پسرم

مامان کوک : امیدوارم پیش زنت حالت خوب باشه

ات : متاسفم جین ازت ممنونم که جونم رو نجات دادی تو زندگیت رو بخاطر من دادی خیلی ممنونم

بابا کوک : ات و کوک امیدوارم زندگی خوبی داشته باشین لطفا به اخرین خواسته جین احترام بزارید و باهم خوب زندگی کنید

ات : چشم پدر جان با اشک

داخل ماشین وقتی کوک ات بودن ات از پنجره به بیرون نگاه می کرد

ات : کوک مامانت گفت خوشحال زندگی کنم اما با وجود تو نمی تونم

کوک یه چند لحضه سکوت کرد و با غم خیلی صادقانه و و امید خیلی زیادی گفت : ات من عاشقتم بدون تو نمی تونم فقط بهم یه بار دیگه اعتماد کن قول می دم هیچ کار اشتباهی نکنم و تمام تلاشم رو می کنم تا زخم هات رو درمان کنم

ات : می دونی کوک....
دیدگاه ها (۱۷)

𝒑𝒂𝒓𝒕 ³² ات با غم و درد زیادی گف...

𝒑𝒂𝒓𝒕 ³³ مامان ات : دیگه وق...

𝒑𝒂𝒓𝒕 ³⁰ یه چند لحضه طول ...

𝒑𝒂𝒓𝒕 ²⁹ جین : مشکل همین جاس...

ات جان منننننن کوک اره ات خیلی ممنونم با تمام وجودم ازتون مم...

فیک کوک دختر کوچولوی من پارت ۱۷

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط