یه چند لحضه طول کشید دید هیچ دردی نداره چشماش رو با ترس باز ...

𝒑𝒂𝒓𝒕 ³⁰

یه چند لحضه طول کشید دید هیچ دردی نداره چشماش رو با ترس باز کرد

ات : چرا نمردم مگه شلیک نکردی کجام زدی با ترس به بدنش داشت نگاه می کرد

کوک و جین هر دو زدن زیر خنده جین رفت کوک رو باز کرد

ات : اینجا چه خبره؟

کوک : که من بهترین اشتباه زندگیت بودم دوباره هم با من ازدواج می کردی

جین : با تمام وجود عاشقته

ات با تعجب گفت: ها یعنی چی الان چیشد

جین : حق داری من یه بازیگر حرفه ایم 😌

کوک : خودمم یه دقیقه باورم شد داداش معرکه بودی 👌🏻👍🏻

کوک رفت ات رو بغل کرد ات پسش زد

ات : همش نقشه بود😡 پدر مادرت چی خبر دارن

جین : اره من به اونا رفتم اینقدر بازیگریم خوبه دیدیم چطور زار می زدی برا کوک 😂

ات : هوی دور ور ندارید من فقط نمی خواستم بمیره همین با عصبانیت رفت سمت جین با نگاه عصبی بهش نگاه کرد که جین تو خودش شاشید

جین : غلط کردم ترو خدا بگذر نقشه کوک بود و اب دهنشو صدا دار قورت داد

ات دستشو اورد بالا جین فکر کرد ات می خواد بزنتش چشم هاش رو بست که ات بغلش کرد

ات : جین 😭خیلی خوشحالم که اونطوری نیستی تو بهترین داداش دنیایی من داداش ندارم می شه دادشم بشی

جین: اره کوچولو اولش فکر کردم می خوای بزنیم گریه نکن

ات: باشه اب دماغشو کسید بالا

کوک با لحن کیون حسود : منم شوهرتم منم بغل می خوام

که صدای اشنایی اومد که با کنایه و عصبی گفت

؟؟ : ببخشید مزاحم جمع خوانوادگیتون می شم

همه چرخیدن ببینن کیه ات از بغل جین در امد سه نفرشون بغل هم وایساده بودن

کوک با تعجب عصبانیت: سوزنهوا تو اینجا چی کار می کنی کی بهش ادرس داده ؟

سوزنهوا با لحنی مسخره و تحقیر امیزی : خودم پیدا کردم خب که منو می خوای ول کنی بری پیش زن اولت پس زن داشتی اونم خدمتکارت با یه بدبخت ازدواج کردی

کوک خیلی خنسرد اما محکم و صادقانه : ببین سوزنهوا من اشتباه کردم من با احساسات تو بازی کردم تو برای من یه هوس بودی و من به طمع پول قدرت پدرت باهات ازدواج کردم  متاسفم امیدوارم کسی رو که لیاقتت رو داره رو پیدا کنی فردا داخل داداگاه برای طلاق می بینمت

سوزنهوا با داد گریه: من تو رو می خوام تو

کوک خنسرد اما جدی: متاسفم اما من ات رو دوست دارم من جبران می کنم کمکت می کنم با کسی که لیاقتت رو داره ازدواج کنی

سوزنهوا با بغض مظلوم :اما من از بچگی تو رو دوست داشتم تو عشق منی من بدون تو نمی تونم من طلاق نمی خوام

کوک رو به سوزنهوا سرد جدی گفت : اما من تو رو نمی خوام و دوستت ندارن بهتره بری خودتو بیشتر تحقیر نکنی

کوک رو شو به سمت ات جین کرد : بریم بالا روز سختی بود بهتره استراحت کنیم

ات و جین : اهوم

کوک و ات جین می خواستن برن بالا که صدای سوزنهوا اومد چرخیدن سمت اون

سوزنهوا : ببینم اگه عشقت بمیره چی کار می کن...
دیدگاه ها (۵۰)

𝒑𝒂𝒓𝒕 ³¹ سوزنهوا : ببینم اگه ...

𝒑𝒂𝒓𝒕 ³² ات با غم و درد زیادی گف...

𝒑𝒂𝒓𝒕 ²⁹ جین : مشکل همین جاس...

𝒑𝒂𝒓𝒕 ²⁸ ات بعد خوندن پی...

دوست پسر دمدمی مزاج

ارمان عشق و نفرت پارت 5صبح شد آت خیلی درد داشت کوک رفت غذا پ...

دیدار اول ..

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط