بسم الله رحمن رحیم
بسم الله رحمن رحیم
داستان کوتاه و آموزنده گاوچران مقتدر
گاوچرانی وارد شهر شد و برای نوشیدن چیزی ، کنار یک مهمانخانه ایستاد. بدبختانه، کسانی که در آن شهر زنندگی میکردند عادت بدی داشتند که سر به سر غریبهها میگذاشتند.
وقتی او نوشیدنیاش را تمام کرد، متوجه شد که اسبش دزدیده شده است.
او به کافه برگشت، و ماهرانه اسلحهاش را درآورد و به سمت بالا،بالای سرش گرفت و بدون هیچ نگاهی به سقف یه گلوله شلیک کرد. او با تحکم و خیلی مقتدرانه فریاد زد: «کدام یک از شما آدمهای بد اسب من رو دزدیده؟!؟!»
کسی پاسخی نداد. «بسیار خوب، من یک نوشیدنی دیگه میخورم، و تا وقتی آن را تمام میکنم اسبم برنگردد، کاری را که در تگزاس انجام دادم انجام میدهم! و اصلن دوست ندارم آن کاری رو که در تگزاس انجام دادم رو انجام بدم!»
بعضی از افراد خودشون جمع و جور کردن. آن مرد، بر طبق حرفش، نوشیدنی دیگری نوشید، بیرون رفت، و اسبش به سرجایش برگشته بود. اسبش رو زین کرد و آمادهی حرکت شد .
کافه چی به آرامی از کافه بیرون آمد و پرسید: هی رفیق قبل از اینکه بروی بگو، در تگزاس چه اتفاقی افتاد؟
گاوچران برگشت و گفت: مجبور شدم پیاده برم خونه ...!
آرامش داشته باش؛ با اقتدار ابراز وجود کن ؛ نتیجه خواهی گرفت.
https://telegram.me/jannat128
داستان کوتاه و آموزنده گاوچران مقتدر
گاوچرانی وارد شهر شد و برای نوشیدن چیزی ، کنار یک مهمانخانه ایستاد. بدبختانه، کسانی که در آن شهر زنندگی میکردند عادت بدی داشتند که سر به سر غریبهها میگذاشتند.
وقتی او نوشیدنیاش را تمام کرد، متوجه شد که اسبش دزدیده شده است.
او به کافه برگشت، و ماهرانه اسلحهاش را درآورد و به سمت بالا،بالای سرش گرفت و بدون هیچ نگاهی به سقف یه گلوله شلیک کرد. او با تحکم و خیلی مقتدرانه فریاد زد: «کدام یک از شما آدمهای بد اسب من رو دزدیده؟!؟!»
کسی پاسخی نداد. «بسیار خوب، من یک نوشیدنی دیگه میخورم، و تا وقتی آن را تمام میکنم اسبم برنگردد، کاری را که در تگزاس انجام دادم انجام میدهم! و اصلن دوست ندارم آن کاری رو که در تگزاس انجام دادم رو انجام بدم!»
بعضی از افراد خودشون جمع و جور کردن. آن مرد، بر طبق حرفش، نوشیدنی دیگری نوشید، بیرون رفت، و اسبش به سرجایش برگشته بود. اسبش رو زین کرد و آمادهی حرکت شد .
کافه چی به آرامی از کافه بیرون آمد و پرسید: هی رفیق قبل از اینکه بروی بگو، در تگزاس چه اتفاقی افتاد؟
گاوچران برگشت و گفت: مجبور شدم پیاده برم خونه ...!
آرامش داشته باش؛ با اقتدار ابراز وجود کن ؛ نتیجه خواهی گرفت.
https://telegram.me/jannat128
۸۷۲
۲۹ خرداد ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.