🖤Не трогай книгу📕
🖤Не трогай книгу📕
۳۴
یک هو جیمین جلوم ظاهر شد.
که ترسیدم و عقب رفتم .
سربازا ترسیده دویدن و رفتن .
جیمین درای باغ و قفل کردو پنجره هاو در هارو بست.
از قیافه پودیم که به جیمین زل زده بود.
خندم گرفت .
_به چی می خندی ؟
+آخ آخ پودیم 🤣🤣
_ها
برگشت که سگه کوچولوی سفیدی رو تو درگاه در
دید .
جیمین هم خنده اش گرفت.
_آخی چقدر نازه !
+تو تاحالا ندیدیش ؟
_نه فقط از تو آینه میشد انسان هارو دید .
خندم و به زور خوردم و نشستم رو زمین .
نفهمیدم چطوری که سویی شرتم و در آورده بودم
لباسم خیلی باز بود فقط یه نیم تنه بود که سینه هام و می پوشند.
به جیمین نگاه کردم که چطوری داره .
بهم نگاه می کنه آروم نفس عمیقی
کشیدم و بعد رویم و پوشیدم .
________________________________________________________
Like. 30
kamint . 29
۳۴
یک هو جیمین جلوم ظاهر شد.
که ترسیدم و عقب رفتم .
سربازا ترسیده دویدن و رفتن .
جیمین درای باغ و قفل کردو پنجره هاو در هارو بست.
از قیافه پودیم که به جیمین زل زده بود.
خندم گرفت .
_به چی می خندی ؟
+آخ آخ پودیم 🤣🤣
_ها
برگشت که سگه کوچولوی سفیدی رو تو درگاه در
دید .
جیمین هم خنده اش گرفت.
_آخی چقدر نازه !
+تو تاحالا ندیدیش ؟
_نه فقط از تو آینه میشد انسان هارو دید .
خندم و به زور خوردم و نشستم رو زمین .
نفهمیدم چطوری که سویی شرتم و در آورده بودم
لباسم خیلی باز بود فقط یه نیم تنه بود که سینه هام و می پوشند.
به جیمین نگاه کردم که چطوری داره .
بهم نگاه می کنه آروم نفس عمیقی
کشیدم و بعد رویم و پوشیدم .
________________________________________________________
Like. 30
kamint . 29
۷.۰k
۰۴ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.