"اوفففففف این ایترنت هم بازیش گرفته .....چرا نمیاد پس....
"اوفففففف این ایترنت هم بازیش گرفته .....چرا نمیاد پس......
'کچلم کردی یکم صبر داشته باش
"گمشو بی شعور.....
آخ جوننننن بلاخره باز شد
'خوب خدا رو شکر
رفتم تو قسمت رخداد ها و دیدم بعله نظر دادن
"جونمی جوننننن نظر دادن
'ایییش
"توهم جز اییش چیزی بلد نیستیااا یکمی از من یاد بگیر
'برو بابا....فعلا برو ببین چی گفتن
"تو عمرت یه حرف درست حسابی زدی همین الان بود.....
رفتم تو اون پست و دیدم یکی به اسم علیرضا این افتخار نصیبش شده .....خوب خوب ببینم چی میگه
-سلام دخمل جیگر من هم آبجی می خوام تو میشه آبجیم بشی؟؟؟
_آره آره آره من میشم آبجیت توهم میشی داداشیم قبوله؟
-عالیهههه
_بیست بیسته داداشی
رضا :هه
_چیزی شده؟!؟
رضا: داری کار اشتباهی میکنی
-تو چیکار به ما داری؟
رضا:این پست رو پاک کن
_به چه دلیل؟!؟!
رضا:می خوای پشتت حرف در بیارن؟!؟!
-به تو چه مگه چیکارشی؟
رضا:به شما مربوط نیست....این پست رو پاک کن میگم
-دلش نمی خواد به توچه
رضا:حرف دهنت رو بفهم
-اگه نفهمم؟
رضا:دلت فوش می خواد
- گمشو بی شعور
رضا:با ادب باش علیرضا
-اگه نباشم ؟!؟!
رضا:پیدات کنم میکشمت مردیکه بی شعور خر
-چرا پیدا کنی بیا اینم آدرس (.....) و شمارم (......)
رضا:هه
_دیونم کردین.....خواهش بس کنین
'پست رو حذف کن
"باشه
پست رو پاک کردم و رفتم بازی aa کردم......یه ساعت از جرو دعوا تو اون پست گذشته و می خوام با توکل به خدا برم ببینم چیکار کردن......
ملیکا:مبینااااا بیا می خوایم بریم خونه
"شانس که نداریم
_اومدم صبر کن مانتوم رو بپوشم و بریم
ملیکا:پس زود باش
_باشه بابا
رفتم مانتوم و شالم رو سرم کردم و با خواهرم میلیکا پیاده رفتیم خونه
ملیکا:مبینا
_ها؟!؟!
ملیکا:مامان زنگ نزده؟
_نچ
ملیکا: وای خدااااااا صبر ندارم بیان
_اوهوم حتما به خاطر سوغاتیاااا
ملیکا: آره دیگه مخصوصا برای تبلت که داره میاره و لباس ورزشی
_میدونم .....میگم چه خبر از کلاس بدمینتون؟
ملیکا: خبر خاصی نیست
_رویا هم میاد کلاس؟
ملیکا: آره ...............
_بسه دیگه کچلم کردی از بس حرف میزنی
ملیکا: گمشو
_خر من شو علف بهت میدم آدم شو
ملیکا: ایییش
و این جوری شد که یه ساعت گذشت و من رفتم تو ویسگون
'کچلم کردی یکم صبر داشته باش
"گمشو بی شعور.....
آخ جوننننن بلاخره باز شد
'خوب خدا رو شکر
رفتم تو قسمت رخداد ها و دیدم بعله نظر دادن
"جونمی جوننننن نظر دادن
'ایییش
"توهم جز اییش چیزی بلد نیستیااا یکمی از من یاد بگیر
'برو بابا....فعلا برو ببین چی گفتن
"تو عمرت یه حرف درست حسابی زدی همین الان بود.....
رفتم تو اون پست و دیدم یکی به اسم علیرضا این افتخار نصیبش شده .....خوب خوب ببینم چی میگه
-سلام دخمل جیگر من هم آبجی می خوام تو میشه آبجیم بشی؟؟؟
_آره آره آره من میشم آبجیت توهم میشی داداشیم قبوله؟
-عالیهههه
_بیست بیسته داداشی
رضا :هه
_چیزی شده؟!؟
رضا: داری کار اشتباهی میکنی
-تو چیکار به ما داری؟
رضا:این پست رو پاک کن
_به چه دلیل؟!؟!
رضا:می خوای پشتت حرف در بیارن؟!؟!
-به تو چه مگه چیکارشی؟
رضا:به شما مربوط نیست....این پست رو پاک کن میگم
-دلش نمی خواد به توچه
رضا:حرف دهنت رو بفهم
-اگه نفهمم؟
رضا:دلت فوش می خواد
- گمشو بی شعور
رضا:با ادب باش علیرضا
-اگه نباشم ؟!؟!
رضا:پیدات کنم میکشمت مردیکه بی شعور خر
-چرا پیدا کنی بیا اینم آدرس (.....) و شمارم (......)
رضا:هه
_دیونم کردین.....خواهش بس کنین
'پست رو حذف کن
"باشه
پست رو پاک کردم و رفتم بازی aa کردم......یه ساعت از جرو دعوا تو اون پست گذشته و می خوام با توکل به خدا برم ببینم چیکار کردن......
ملیکا:مبینااااا بیا می خوایم بریم خونه
"شانس که نداریم
_اومدم صبر کن مانتوم رو بپوشم و بریم
ملیکا:پس زود باش
_باشه بابا
رفتم مانتوم و شالم رو سرم کردم و با خواهرم میلیکا پیاده رفتیم خونه
ملیکا:مبینا
_ها؟!؟!
ملیکا:مامان زنگ نزده؟
_نچ
ملیکا: وای خدااااااا صبر ندارم بیان
_اوهوم حتما به خاطر سوغاتیاااا
ملیکا: آره دیگه مخصوصا برای تبلت که داره میاره و لباس ورزشی
_میدونم .....میگم چه خبر از کلاس بدمینتون؟
ملیکا: خبر خاصی نیست
_رویا هم میاد کلاس؟
ملیکا: آره ...............
_بسه دیگه کچلم کردی از بس حرف میزنی
ملیکا: گمشو
_خر من شو علف بهت میدم آدم شو
ملیکا: ایییش
و این جوری شد که یه ساعت گذشت و من رفتم تو ویسگون
۱.۵k
۱۷ آذر ۱۴۰۰
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.