شب سردی است و من افسرده

شب سردی است و من افسرده
راه دوری است و پایی خسته
تیرگی هست و چراغی مرده
می کنم تنها از جاده عبور
دور ماندند زمن آدمها
سایه ای از سر دیوار گذشت
غمی افزود مرا بر غمها
فکر تاریکی و این ویرانی
بی خبر آمد تا با دل من
قصه ها ساز کند پنهانی
نیست رنگی که بگوید با من
اندکی صبر سحر نزدیک است
هر دم این بانگ بر آرم از دل
وای این شب چقدر تاریک است
خنده ای کو که به دل انگیزم
قطره ای کو که به دریا ریزم
صخره ای کو که بدان آویزم
مثل اینست که شب نمناک است
دیگران را هم غم هست به دل
غم من لیک غمی غمناک است
هر دم این بانگ بر آرم از دل
وای این شب چقدر تاریک است
اندکی صبر سحر نزدیک است
دیدگاه ها (۷)

دلم آرامش ِ وارونه می خواهد ...

همه ی ما یک عذر خواهی به احساسمون بدهکاریم, زمانی که برای نگ...

هر نوعی از عشق، به معنای آسیب پذیر شدن است.همین که عاشق چیزی...

ثروتمند نیستید، مگر آنکه چیزی داشته باشید که پول قادر به خری...

شوق دریا داشتم؛ جریان جویی بود و رفتساغر لب‌خوردۀ دور از سبو...

جیمین فیک زندگی پارت ۸۰#

فرار من

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط