Wild rose cabaret

• Wild rose cabaret •

#part224


#paniz

کنار هم شام رو خوردیم سر میز با اینکه با هم خوش‌بش می‌کردیم اما رضا پشتم رو خالی نکرد

با نیکا به زهراخانم کمک کردیم و تا حدودی کارای آشپزخونه رو انجام دادیم

زهراخانم خواست فنجون چای رو آماده کنه که نیکا نذاشت

نیکا: دورت بگردم دیگه این یکی رو با زنداداشم انجام میدم

نگاهی به نیکا کردم چشمکی تحویل‌ام داد ، پشت پلک نازکی رفتم که چای رو ریخت
و با هم به سمت بقیه رفتیم بعد از پخش کردن چای نیکا کنارم نشست

با لبخند نگاهم کرد
نیکا: خوب میتازونی عروس خانم دیگه کم‌کم دلا رو به من می‌سپاری

چشم غره‌ای بهش رفتم که ریز ریز خندید
_خب اگه کار داری م...

نیکا: معلومه که نه، خیلیم دوست دارم با دلا وقت بگذرونم چه بهتر از اینکه وقتی مامان و باباش رو کار ان

بی ادبی زمزمه کردم
نیکا: حیا رو باید از شما یاد گرفت خدایی

_شما رو هم می‌بینیم نیکا خانم حالا هی شما گیر بده به من و شوهرم والا ... وقت با شوهرمم زیادی میبینی

نیکا: اونم به وقتش

سری به نشونه ی تاسف تکون دادم که مادر‌جون به اتاقش رفت
کم‌کم بقیه هم رفتن که نیکا چشم رضا رو دور دید

دم گوشم لب زد
نیکا: قشنگ دلشو ببریا نبینم کم بزاری

گوشه ی لب ام رو به دندون گرفتم و کوسنی پرت کردم سمتش که بلند گفت

نیکا : داداش من با امانتی رفتماا

رضا خنده ای کرد و دست رو شونه ام انداخت
بعد از رفتن نیکا نگاهی به من کرد

چشمکی تحویل ام داد و با چشای پر از شرارت و عاشقانه لب زد
رضا: بریم پی خوشگذرونی

_باشه الان میام

سری تکون داد که با عجله رفتم اتاق اول سرویس رفتم تا دستی به آب بزنم

با وسواس کامل لباسی انتخاب کردم و پوشیدم

نگاهی به خودم تو آینه کردم
دامن بلند سفید که طرح های برگه داشت و از بالا چاک می‌خورد ، یه تاپ آزاد هم داشت که جفتشون هم با یه حرکت باز میشدن

موهام رو باز گذاشتم و عطری زدم
رژ جیگری رو برداشتم و روی لب‌هام کشیدم

نفسی گرفتم و با پوشیدن صندلی ۵ سانتی از اتاق بیرون اومدم
از پله هام پایین رفتم

که با صدای پاهام برگشت سمتم
ابروی بالا انداخت که رسیدم بهش
رضا: میخوای بیخیال بشیم بریم اتاق خودمون

خندم گرفته بود از رفتارش اما به خودم اومدم و دستی به پیرهن اش کشیدم و یقیه‌‌ی لباسش رو درست کردم

با لحن آرومی که همیشه موقع تخت ازش استفاده می کردم لب زدم
_اما قرار بود بریم بیرون ما

چشاش دو دو میزدن که به ناچار دستم رو چفت خودش کرد و رفتیم

در ماشین رو برام باز کرد و نشستم
فکر نمیکردم با یه تیپ ساده انقدر زود وا بده

نشست و با سرعت بالا حرکت کردم متوجه ی نفس های کشدار شدم
_گوشی ات کجاست

هانی گفت که لبخند نامحسوسی زدم که حرفم رو تکرار کردم.....

#panleo
#mehrashad
#ardiya
#پانلئو
#محراشاد
#اردیا
دیدگاه ها (۴)

• Wild rose cabaret •#partپایانی...#paniz گوشی رو سمتم گرفت ...

Novel panleo

• Wild rose cabaret •#part223#paniz روبه رضا کردم و لب زدم_ب...

• Wild rose cabaret •#part222#paniz نیکا با صدای بچگونه حرف ...

"سرنوشت "p,36...۱۰ مین بعد ....ا/ت : بریم تو ؟ سرده....کوک :...

قهوه تلخویو چویا تقریبا رسیده بودیم نگاهم به چشمه وسط جنگل خ...

Part ¹²⁷ا.ت ویو:با صدای جونگ کوک از فکر بیرون اومدم..ا.ت:چیز...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط