ات و تودوروکی پارت
ا~ت و تودوروکی پارت ۲۹
{شوتو صحنه ای رو دیده بود ک}
{اراراکا ب ۶ قسمت تقسیم شده ۲ تا دست هاش و ۲ تا پاهاش و بدن و کلش .......}
{چشم های اراراکا ب رنگ قهوه ای پرنگ بود و هیچی توش نبود ......}
ا~ت « همش ..... *هق*... همش تقصیر منه *گریه* »
شوتو « اشکاش جاری شد و ب سمت ا~ت رفت »
{دکو و کیریشیما و بقیه با دیدن اون صحنه فقط گریه میکردن}
{دکو ب شیشه ی اسانسور نگا کرد و دید}
[دوستان من ب میدریا دکو نمیگم فقط حوصله ی نوشتن میدریا رو ندارم 😄😅😅]
{روی شیشه نوشته بود ........}
×ا~ت برگرد اگه برنگردی هر کسی ک برات ارزشمنده رو میکشم×
{اشیدو اون موقع ب ایزاوا سنسه زنگ زد}
{و ایزاوا سنسه و المایت اومدن}
÷۱ هفته بعد .....÷
{ا~ت کنار پنجره نشسته و ب بیرون نگاه میکنه با بی حالی}
{شوتو میاد داخل}
شوتو « ا~ت میگم خوبی »
ا~ت « ....... ها ...... چی »
شوتو « خوبی »
{ا~ت ک با همون حالتی ک ب پنجره خیره بود بر گشت و شوتو رو دید}
ا~ت « خوبم »
شوتو « ......... چیزی نمیخوای »
ا~ت « ....... ها ....... ن ممنون »
{شوتو از اتاق رفت بیرون}
{گوشیه ات صدا داد} *صدای پیام*
{شوتو صحنه ای رو دیده بود ک}
{اراراکا ب ۶ قسمت تقسیم شده ۲ تا دست هاش و ۲ تا پاهاش و بدن و کلش .......}
{چشم های اراراکا ب رنگ قهوه ای پرنگ بود و هیچی توش نبود ......}
ا~ت « همش ..... *هق*... همش تقصیر منه *گریه* »
شوتو « اشکاش جاری شد و ب سمت ا~ت رفت »
{دکو و کیریشیما و بقیه با دیدن اون صحنه فقط گریه میکردن}
{دکو ب شیشه ی اسانسور نگا کرد و دید}
[دوستان من ب میدریا دکو نمیگم فقط حوصله ی نوشتن میدریا رو ندارم 😄😅😅]
{روی شیشه نوشته بود ........}
×ا~ت برگرد اگه برنگردی هر کسی ک برات ارزشمنده رو میکشم×
{اشیدو اون موقع ب ایزاوا سنسه زنگ زد}
{و ایزاوا سنسه و المایت اومدن}
÷۱ هفته بعد .....÷
{ا~ت کنار پنجره نشسته و ب بیرون نگاه میکنه با بی حالی}
{شوتو میاد داخل}
شوتو « ا~ت میگم خوبی »
ا~ت « ....... ها ...... چی »
شوتو « خوبی »
{ا~ت ک با همون حالتی ک ب پنجره خیره بود بر گشت و شوتو رو دید}
ا~ت « خوبم »
شوتو « ......... چیزی نمیخوای »
ا~ت « ....... ها ....... ن ممنون »
{شوتو از اتاق رفت بیرون}
{گوشیه ات صدا داد} *صدای پیام*
- ۷.۱k
- ۱۷ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۸)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط