نرگس

#نرگس
کتفمو کشید که منو بسمت خودش کشید و چسبوند به دیوار و از جیبش یه چاغو درورد و جلوم گرفت
مومشکی:خفه میشه مث بچ....حرفش نصف نیمه مونده بود که یه نفر اونو به عقب کشید و چسبوندش به دیوار و گلوشو فشار داد زیر لب هزار بار خداروشکر کردم که فرشته نجات فرستاده برام وقتی بیشتر توجه کردم دیدم یه پسر موبوره و چشمای عسلی که از شدت عصبانیت قرمز شده بود اعه امیر بود اون پسره مومشکی گدفت داشت خفه میشد که ولش کرد
رهام:بسه امیر حالش جا اومود ولش کن
امیر:نرگس برو تو ماشین
با حالت داد گفت که ترسیدم و کز کردم تو ماشین...امیر اومد سوار شد با خشم‌ نگام کرد انگار بابامه و بدون اجازه اومدم بیرون
امیر:معلوم نبود اگه دیر رسیده بودم چه بلایی سرت میورد دختره ی احمق چرا اومدی بیرون این وقت اونم تنهایی خب چیزی لازم داشتی ما که بودیم بهمون میگفتی
منکه از ترس سکسکه گرفته بودم و مِهر سکوت نشسته رو لبم
رهام:امیر ساکت شو میبینی که از ترس کز کرده تو خودش..امیر پوف کلافه ایی کشید و ماشین روشن کرد و پاشو گذاشت رو پدال گاز و حرکت کرد...
جلو هتل پارک کرد
امیر:امروز کنسرت داریم تو هم مهمون مایی باهامون میری کنسرت
لبامو با زبونم تر کردم:مر..مرسی ولی من بلیط کنسرت دارم
امیر:واقعا🤨
نرگس:آ..آره خواهرم برام گرفته
امیر:آها خب پس باهامون میری
یه سری تکون دادم و پیاده شدم
رهام:نرگس ما میریم یکم کار داریم بازم تنهایی نری بیرون اتفاقی واست بیوفته
نرگس:باشه
رهام:مواظب خودت باش
یه سری تکون دادم و رفتم تو هتل با دیدن صحنه مقابلم تو خودم کز کردم...


ادامه داره😊
دیدگاه ها (۱۶)

🙃💔

(نرگس:اول صبح بیدار شدم هسچ میلی به صبحونه نداشتم رفتم‌ تو ه...

Blackpinkfictions پارت۲۳

Blackpinkfictions ۲۴ پارت

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط