وقتی عضو هشتمی 🤍
وقتی عضو هشتمی 🤍
انچه گذشت
یه کتاب نظرم رو جلب کرد ولی طبقه آخر کتابخونه بود
چارپایه ای که اونجا بود رو زیر پام گذاشتم تا قدم بلند تر بشه ولی بازم دستم نرسید
روی نوک پاهام وایسادم که......
part¹⁰
ات ویو
روی نوک پام وایسادم که چشمتون روز بد نبینه
پام پیچ خورد و با مخ به سمت زمین رفتم
توی مسیر داشتم آخرین آرزوم رو میکردم که آرزو به دل نمیرم
چشمام رو محکم روی هم گذاشتم و منتظر موندم تا به زمین برسم ولی هر چقدر منتظر موندم به زمین نرسیدم
چشمام رو باز کردم که نامجون رو تو فاصله چند سانتی صورتم دیدم
چند ثانیه ای به هم زل زدیم
یه چیزی توی ذهنم پلی شد
اولش سعی کردم جمله ام رو قورت بدم و به زبون نیارم ولش نشد
به چشم هاش نگاه کردم
+دوست دارم
بعد از تموم کردن جمله اش صورتش رو به صورتم نزدیک کرد و منو بوسید
نامی ویو
رفتم توی کتابخونه چون کتابم رو توی کتابخونه روی میز جا گذاشته بودم
وقتی وارد کتاب خونه شدم ات رو دیدم که روی چارپایه وایساده ولی دستش به کتاب نمیرسید رفتم جلو تا کمکش کنم اما یهویی چارپایه از زیر پاش در رفت
سریع گرفتمش که چشماش رو بست بعد از چند ثانیه چشم هاش رو باز کرد و بهم نگاه کرد
بعد از چند ثانیه نگاه کردن به همدیگه با چیزی که گفت خیلی شوکه شدم و کنترلم رو از دست دادم و شروع کردم به بوسیدنش
چند مین گذشت که با ورود جین هیونگ از اون حالت در اومدیم و صاف وایسادیم و به سمت جین برگشتیم
جین:اگه چندش بازیتون تموم شد بیاین شام اماده ست
_باشه هیونگ الان میایم (با خجالت )
درو بست و رفت
+وایییییی من الان از خجالت میمیرم که (صورتشو با دستش میپوشونه )
وقتی خجالت میکشید خیلی بامزه میشد
دستم رو زیر چونش گذاشتم و سرش رو بالا اوردم
_خجالت کشیدن تو باعث این نمیشه که اتفاقی که افتاده از بین بره پس خودتو اذیت نکن و......ازت ممنونم
+برای چی؟
_چون دوسم داری
از حرفم تعجب کرد و خودشو تو بغلم جا داد
ازکارش شوکه شدم که ادامه داد
+من همیشه دوست دارم نه تنها من ..خیلی ها هستن که دوست دارن و بهت عشق میورزن چه در حضور تو و چه در نبود تو مثلا جین هیونگ همیشه حواسش بهت هست که به موقع غذا بخوری و خوب استراحت کنی
یونگی هیونگ درسته نمیتونه احساساتش رو به زبون بیاره ولی خیلی دوست داره
هوپی هیونگ همیشه سعی میکنه خندون نگهت داره حتی وقت هایی که خودش حوصله هیچ کاری رو نداره
جیمین همیشه مثل یه پسر وفادار باهات رفتار میکنه و همه جوره پشت توعه
تهیونگ همیشه به کار هایی که میکنی افتخار میکنه و همیشه حواسش بهت هست
کوک بزرگترین طرفدار توعه و همیشه سعی میکنه توی هر مشکلی کمکت کنه
ارمیا رو که نگم فکر کنم خودت بدونی
_ اره حق با توعه خیلی ها دوسم دارن ولی.......
شرط ها
لایک ۲۵
کامنت ۳۰
انچه گذشت
یه کتاب نظرم رو جلب کرد ولی طبقه آخر کتابخونه بود
چارپایه ای که اونجا بود رو زیر پام گذاشتم تا قدم بلند تر بشه ولی بازم دستم نرسید
روی نوک پاهام وایسادم که......
part¹⁰
ات ویو
روی نوک پام وایسادم که چشمتون روز بد نبینه
پام پیچ خورد و با مخ به سمت زمین رفتم
توی مسیر داشتم آخرین آرزوم رو میکردم که آرزو به دل نمیرم
چشمام رو محکم روی هم گذاشتم و منتظر موندم تا به زمین برسم ولی هر چقدر منتظر موندم به زمین نرسیدم
چشمام رو باز کردم که نامجون رو تو فاصله چند سانتی صورتم دیدم
چند ثانیه ای به هم زل زدیم
یه چیزی توی ذهنم پلی شد
اولش سعی کردم جمله ام رو قورت بدم و به زبون نیارم ولش نشد
به چشم هاش نگاه کردم
+دوست دارم
بعد از تموم کردن جمله اش صورتش رو به صورتم نزدیک کرد و منو بوسید
نامی ویو
رفتم توی کتابخونه چون کتابم رو توی کتابخونه روی میز جا گذاشته بودم
وقتی وارد کتاب خونه شدم ات رو دیدم که روی چارپایه وایساده ولی دستش به کتاب نمیرسید رفتم جلو تا کمکش کنم اما یهویی چارپایه از زیر پاش در رفت
سریع گرفتمش که چشماش رو بست بعد از چند ثانیه چشم هاش رو باز کرد و بهم نگاه کرد
بعد از چند ثانیه نگاه کردن به همدیگه با چیزی که گفت خیلی شوکه شدم و کنترلم رو از دست دادم و شروع کردم به بوسیدنش
چند مین گذشت که با ورود جین هیونگ از اون حالت در اومدیم و صاف وایسادیم و به سمت جین برگشتیم
جین:اگه چندش بازیتون تموم شد بیاین شام اماده ست
_باشه هیونگ الان میایم (با خجالت )
درو بست و رفت
+وایییییی من الان از خجالت میمیرم که (صورتشو با دستش میپوشونه )
وقتی خجالت میکشید خیلی بامزه میشد
دستم رو زیر چونش گذاشتم و سرش رو بالا اوردم
_خجالت کشیدن تو باعث این نمیشه که اتفاقی که افتاده از بین بره پس خودتو اذیت نکن و......ازت ممنونم
+برای چی؟
_چون دوسم داری
از حرفم تعجب کرد و خودشو تو بغلم جا داد
ازکارش شوکه شدم که ادامه داد
+من همیشه دوست دارم نه تنها من ..خیلی ها هستن که دوست دارن و بهت عشق میورزن چه در حضور تو و چه در نبود تو مثلا جین هیونگ همیشه حواسش بهت هست که به موقع غذا بخوری و خوب استراحت کنی
یونگی هیونگ درسته نمیتونه احساساتش رو به زبون بیاره ولی خیلی دوست داره
هوپی هیونگ همیشه سعی میکنه خندون نگهت داره حتی وقت هایی که خودش حوصله هیچ کاری رو نداره
جیمین همیشه مثل یه پسر وفادار باهات رفتار میکنه و همه جوره پشت توعه
تهیونگ همیشه به کار هایی که میکنی افتخار میکنه و همیشه حواسش بهت هست
کوک بزرگترین طرفدار توعه و همیشه سعی میکنه توی هر مشکلی کمکت کنه
ارمیا رو که نگم فکر کنم خودت بدونی
_ اره حق با توعه خیلی ها دوسم دارن ولی.......
شرط ها
لایک ۲۵
کامنت ۳۰
۸.۴k
۰۳ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.