رویای هر یک ازما پارت۸
#رویای_هر_یک_ازما
پارت۸
[ویوی/لینا]
هردومون مثل خر جذاب شده بودیم😂 رفتیم پایین و سوار تاکسی شدیم رفتیم با بار....(اسمش😂) وارد که شدیم با بوی سیگار و مشروب نزدیک بود خفه شم ولی کم کم عادت کردم اول رفتیم روی یکی از میز ها نشستیم ظرفیت من بالاست ولی هانا اصلا اون یه ابجو سفارش داد منم تکیلا و ویسکی همشون رو سرکشیدم😂هانا با نگاش نزدیک بود منو بخوره...
هانا:تو مگه حیوونی دختر؟
لینا:نه آدمم*نیشخنده*
هانا:ادم اینجوری مشزوب میخوره زدی همشو با یه قلوب سرکشیدی.. حالا مست نیستی؟
لینا:خب ما اینیم دیگه ولی نه مست نمیشم ظرفیتم بالاست
هانا:باشه خر جذاب پاشو بریم برقصیم
"هانا دستمو گرفتیم و رفتیم وسط پیست و داشتیم میرقصیدیم..چند تا مرد مزاحممون شدن ولی خودمون دوست نداشتیم و تنها رقصیدن رو ترجیح دادیم😂
که من خسته شدم و رفتیم رو مبل نشستم و هانا هم اومد داشتیم حرف میزدیم که یه شیشه به دیوار خورد و همه به کسی که اون کهرو کرد خیره شده بودیم من که از مردا متنفرم ولی اون خیلی جذاب بود بدن ورزیده ای داشت و دست راستش تتو داشت انگار اسمش جونگ کوک بود خیلی عالی بود اولین مردی که چششمو گرفته بود یه پسر دیگه ای هم همراهش بود که اون خیلی جذاب بود ولی هردو خیلی عصبی بودن هانا هم وقتی بهش نگاه کردم فکرشو خوندم😂اونم مثل من تعجب کرده بود...
تهیونگ:ای ری.دمم چطور ممکنهه
کوک:منم مادر اون هکروو ...
تهیونگ:اون هکر بی.ش.رف یه جاسوس بود که سیستم مارو هک کرد و به باند دشمنمون داد چند تا هکر استخدام کردم ولی هیچ کدوم نتوتنستن درستش کنن اون هکره کارش خیلی خوب بود
کوک:به من ربطی نداره باید هرچه زودتر دوتا هکر پیدا کنی مارو از این مخمصه خلاص کنن.
[ویوی/هانا]
با چیزایی که اون دو فرشته جداب گفتن منم یه فکری به ذهنم رسید که بتونیم از این فرصت استفاده کنیم و به اونا کمک کنیم انگار لینا هم به این فکر میکرد بخدا مغز ما با بلوتوث به هم وصله
هانا:پاییه ای؟
لینا:اره
*رفتیم پیش اون دو پسر که انگار اسمشون جونگ کوک و تهیونگه*
کوک:فعلا ج.ن.ده نمی خوایم عصبی ام مزاحم نشید
لینا:اقای محترم درست صحبت کنید ما میخوایم بهتون کمک کنیم
کوک:چه کمکی؟
تهیونگ:چی میخواید؟
لینا: منو دختر عموم جزء بزرگترین هکر های جهانیم و انگار شما به هکر نیاز دارید
کوک:مارو خر فرظ کردی ؟
هانا:اگه باور نمی کنی میتونی امتحانمون کنی؟
تهیونگ:باشه الان ما شدیدا به هکر نیاز داریم پس بیاد از فرصت استفاده کنیم
کوک:باشه بابا. پاشید بریم ویلا مون.
لینا:باشه
*من سوار ماشین کوک شدم هانا هم سوار ماشین تهیونگ ماشین هاشونم مثل خودشون خفن بودن پیاده شدیم. بابا ویلا نبود قصر بود رفتیم داخل...
خماریی
پارت۸
[ویوی/لینا]
هردومون مثل خر جذاب شده بودیم😂 رفتیم پایین و سوار تاکسی شدیم رفتیم با بار....(اسمش😂) وارد که شدیم با بوی سیگار و مشروب نزدیک بود خفه شم ولی کم کم عادت کردم اول رفتیم روی یکی از میز ها نشستیم ظرفیت من بالاست ولی هانا اصلا اون یه ابجو سفارش داد منم تکیلا و ویسکی همشون رو سرکشیدم😂هانا با نگاش نزدیک بود منو بخوره...
هانا:تو مگه حیوونی دختر؟
لینا:نه آدمم*نیشخنده*
هانا:ادم اینجوری مشزوب میخوره زدی همشو با یه قلوب سرکشیدی.. حالا مست نیستی؟
لینا:خب ما اینیم دیگه ولی نه مست نمیشم ظرفیتم بالاست
هانا:باشه خر جذاب پاشو بریم برقصیم
"هانا دستمو گرفتیم و رفتیم وسط پیست و داشتیم میرقصیدیم..چند تا مرد مزاحممون شدن ولی خودمون دوست نداشتیم و تنها رقصیدن رو ترجیح دادیم😂
که من خسته شدم و رفتیم رو مبل نشستم و هانا هم اومد داشتیم حرف میزدیم که یه شیشه به دیوار خورد و همه به کسی که اون کهرو کرد خیره شده بودیم من که از مردا متنفرم ولی اون خیلی جذاب بود بدن ورزیده ای داشت و دست راستش تتو داشت انگار اسمش جونگ کوک بود خیلی عالی بود اولین مردی که چششمو گرفته بود یه پسر دیگه ای هم همراهش بود که اون خیلی جذاب بود ولی هردو خیلی عصبی بودن هانا هم وقتی بهش نگاه کردم فکرشو خوندم😂اونم مثل من تعجب کرده بود...
تهیونگ:ای ری.دمم چطور ممکنهه
کوک:منم مادر اون هکروو ...
تهیونگ:اون هکر بی.ش.رف یه جاسوس بود که سیستم مارو هک کرد و به باند دشمنمون داد چند تا هکر استخدام کردم ولی هیچ کدوم نتوتنستن درستش کنن اون هکره کارش خیلی خوب بود
کوک:به من ربطی نداره باید هرچه زودتر دوتا هکر پیدا کنی مارو از این مخمصه خلاص کنن.
[ویوی/هانا]
با چیزایی که اون دو فرشته جداب گفتن منم یه فکری به ذهنم رسید که بتونیم از این فرصت استفاده کنیم و به اونا کمک کنیم انگار لینا هم به این فکر میکرد بخدا مغز ما با بلوتوث به هم وصله
هانا:پاییه ای؟
لینا:اره
*رفتیم پیش اون دو پسر که انگار اسمشون جونگ کوک و تهیونگه*
کوک:فعلا ج.ن.ده نمی خوایم عصبی ام مزاحم نشید
لینا:اقای محترم درست صحبت کنید ما میخوایم بهتون کمک کنیم
کوک:چه کمکی؟
تهیونگ:چی میخواید؟
لینا: منو دختر عموم جزء بزرگترین هکر های جهانیم و انگار شما به هکر نیاز دارید
کوک:مارو خر فرظ کردی ؟
هانا:اگه باور نمی کنی میتونی امتحانمون کنی؟
تهیونگ:باشه الان ما شدیدا به هکر نیاز داریم پس بیاد از فرصت استفاده کنیم
کوک:باشه بابا. پاشید بریم ویلا مون.
لینا:باشه
*من سوار ماشین کوک شدم هانا هم سوار ماشین تهیونگ ماشین هاشونم مثل خودشون خفن بودن پیاده شدیم. بابا ویلا نبود قصر بود رفتیم داخل...
خماریی
۲.۱k
۱۱ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.