پارت

پارت¹⁶
(بادیگارد هات❤️‍🔥)

_فک کنم بتونم ببخشیمتون و پیشنهادتون رو قبول کنیم.
بعد این حرفش بقیه خوشحال شدن و به من نگاه کردن تا نظرمو بدونن که منم فاز گرفتم و گفتم:
_حالا بهش فکر میکنم.
باد همه خوابید که ثورا گفت:
_زر میزنه مهم منم که قبول کردم.
پوکر فیس نگاش کردم که از صدتا فوش بدتر بود.
گفتم:
_نه خیر اصلا هم اینطور نیست چون خیلی بخشنده ام میبخشم‌ و قبول میکنم.
خدایی برای ما که کار نبود بادیگاردی خیلی خفن بود.
ثورا گفت:
_فقط در مورد حقوقمون....
شوگا نزاشت حرفشو ادامه بده و گفت:
_نگران نباشید مبلغ بالایی.
ثورا از اون چشم غره های مخصوصش رفت و گفت:
_داشتم حرف میزدم خیر سرم...
دیدگاه ها (۰)

پارت¹⁷(بادیگارد هات❤️‍🔥)شوگا گفت:_اه ببخشید وسط حرفت پریدم.د...

پارت¹⁸(بادیگارد هات❤️‍🔥)با سرفه ام به خودش اومد.سریع طنابارو...

ولی تغییرات این عزیزان از پسر به شوهر🤤اصلا اوفففف😍

با عرض پوزش🥲🤌

پارت ۳۲ فیک مرز خون و عشق

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط