مردم از درد نمیآیی به بالینم هنوز

... مردم از درد نمی‌آیی به بالینم هنوز
مرگ خود می‌بینم و رویت نمی‌بینم هنوز
بر لب آمد جان و رفتند آشنایان از سرم
شمع را نازم که می‌گرید به بالینم هنوز
آرزو مرد و جوانی رفت و عشق از دل گریخت
غم نمی‌گردد جدا از جان مسکینم هنوز
روزگاری پا کشید آن تازه گل از دامنم
گل به دامن می‌فشاند اشک خونینم هنوز
گر چه سر تا پای من مشت غباری بیش نیست
در هوایش چون نسیم از پای ننشینم هنوز
سیم‌گون شد موی غفلت همچنان بر جای ماند
صبح‌دم خندید من در خواب نوشینم هنوز
خصم را از ساده‌لوحی دوست پندارم رهی
طفلم و نگشوده چشم مصلحت‌بینم هنوز
دیدگاه ها (۲)

خدا می خواست در چشمان من زیبا ترین باشی.شرابی در نگاهت ریخت ...

آخرش درد دلت، دربه‌درت خواهد کردمهره‌ی مار کسی، کور و کَرت خ...

.. رفته ای، عطرت ولی در خانه ام جا مانده استیک نفر دور از تو...

. کوه را طاقت نباشد ، عشق پنهان مراعاشقم من عاشقم ، مشکن ت...

📜#غزلیات#رهی_معیری#غزل_بیست_و_نهم#مردم از درد و نمی آیی به ب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط