من پس از رفتنها رفتنها

من پس از رفتن‌ها، رفتن‌ها؛
با چه شور و چه شتاب
در دلم شوق تو، اكنون به نياز آمده‌ام
داستان‌ها دارم
از دياران كه سفر كردم و رفتم بی تو
از دياران كه گذر كردم و رفتم بی تو
بی تو می‌رفتم، می‌رفتم، تنها، تنها
و صبوریِّ مرا
كوه تحسين می‌كرد
من اگر سوی تو برمی‌گردم
دست من خالی‌ نيست
كاروان‌های محبت با خويش
ارمغان آوردم
من به هنگام شكوفايی گل‌ها در دشت
باز برخواهم گشت
تو به من می‌خندی
من صدا می‌زنم:
” آی باز كن پنجره را“
پنجره را می‌بندی
با من اكنون چه نشستن‌ها، خاموشی‌ها
با تو اكنون چه فراموشی‌هاست
چه كسی می‌خواهد
من و تو ما نشويم
خانه‌اش ويران باد
‌‌

#حمید_مصدق

دیدگاه ها (۳)

برایم بنویس، چه تنت هست؟ لباست گرم است؟برایم بنویس، چطوری می...

سعی کنید زندگی را بدون ثبت وقت تصور کنید ،احتمالا نمی‌توانید...

‌کجا هست توی این دنیای بزرگ ،که من بتوانم بدون ترس ،سیر نگاه...

یک چیزهایی هست ،که شما هیچ وقت نخواهید فهمید ...چیزهای به ظا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط