فرشتهدورگه پارت

#فرشته_دورگه #پارت40
(ناموسانظربدین)
آیسان
بعد از حسابی از خجالت کیف پول ماکان در اومدیم اومدیم بیرون از کافیشاپ
من:مرسی خوش گذشت
ماکان:خیلی سه نقطه ای چطوری این همه بخوری و خم به ابروت نیاری
من:وااا کاه از خودم.نبود کاه دونم خالی بود دیگه پرش کردم مرسی پسرعمه بای
عروسک گذاشتم صندلی عقب و رفتم خونه خیلی جذاب بوددد اوفف خیلی گردنبدنش قشنگ بود یعنی برای دوس دخترشم اینطوری خرید میکنه غلط میکنه
وجی:حالا تو چرا آمپر میسوزونی
من:یعنی چی ؟ کادویی که برای من خریده حق نداره واسه کسی بخره
وجی:نه عزیزم مشکلت اینه که کسی بغیر ازتو باشه
من:وجی عزیزم میشه گم شی یانه
وجی:اوکی عزیزم رددت بی رد برع قربونم بری بای
رسیدم خونه که دیدم سه تفنگدار واستادن
من:سلام سه تفنگدار عزیزم چی شده؟
مامان:بخشیدی
حامد:چیکار کرد؟
هنگامه:کادوش چی بود هان؟
من:بله مامانی بعدم مگه فضولین شمادوتا
حامدوهنگامه:آره
من:آجر پاره بریم داخل خونه بهتون بگم فقط حامد این شاسخینمو بیار برام
حامد:واتتتت چی چی نت
من:وای عروسک خرسی دیگه
حامد:آهان باشع
عروسک آورد دستمو گرفت نشوندم رو مبل
هنگی:خوب
من:هیچی دیگه
حامد:آیسااااااااان
من:خیل خوب هیچی
منم کل ماجرارو تعریف کردم
هنگی:گردنبدو.ببینم
بازش کردم نشونش دادم
هنگی:حیفم اومد چرا تو دختردایی همچین پسربه این گلی هستی
من:خف کن بابا نمیام جشنت ها
هنگی:کلمه سرحرفی رو.نخور
من:توخوردی بسه ازعزیزم خوب حالا ولش حامد
حامد:هوم
من:میگم بن سلمان کی میاد
حامد:پس فردا
من:وایی یعنی چه پیشنهادی داره؟
حامد:نمیدونم بابا بزار بیاد میفهمیم دیگه تهش چی میخواد بشه
من:واییی شنیدم.تو دوبی رستوران زیر ابم هس تو اون برج گنده هاش
حامد:اگه رسیدی دوبی اونوقت بگو چیا داره
من:میرم بابا ببین حالا تابستون میرم یا عید
حامد:راه باز جاده درازولی فقط مامانیتو فراموش نکن ها
من:مجبوری بزنی تو ذوقم برو گمشو
ادایی گریه کردن درآوردم
حامد:اخیع اخیه گریه نکن بیا بغلم
هنگی:اهم اهم من چی
من:بیا بیا بغلم.توام گریه نکن
همه دیگه رو بغل کردیم
مامانی:خوب دیگه جمع کنین خودتونو که باید خونه رو تمیز کنین
من:اخ چقدر خوابم میاد
هنگی:اخ دیدی چیشد من به مهدی زنگ نزدم نگرانم میشه
حامد:یه کار ضروری دارم باید برم شرکت
مامانی:هرسه تاتون خونه رو تمیز میکنین حرفم نباشه! فهمیدین
سه تامون:باشع
من:اوووف چه عصبانی بودهااا
حامد:لامصب از خشم کروکدیلم بدتر بود
هنگی:اوهوم درسته
من:برین لباس کارگریاتونو بیارین
هرسه تامون لباسایی گل گشادمونو پوشیدیم
من:خوب کارگران عزیزم خوب گوش کنین اگه نمیخواین شهربانو پدرمونو دربیاره باید حواستونو جمع کنین خونه رو برق بندازین شیر فهم شد
دیدگاه ها (۸)

#فرشته_دورگه #پارت41(ناموسانظربدین)حامد:هووووف خدا کمرم درد ...

#توضیح_مهم #خواننده_شیطون از این به بعد شخصیتا که رمان ازشون...

#خواننده_شیطون #پارت25(ناموسانظربدین)آنیساخخخخخ اقایی ونگ بب...

#خواننده_شیطون #پارت24(ناموسانظربدین)شوگا خدایا دیگه داشتم ا...

پارت ۲۲بچه ها بشدت گشادیم میاد شرمندهته. خیلی خب بیا کادوتو ...

part22🦋&{دستو پاشو به معنی اینکه باهام بازی کن تکون میده}-جو...

P⁷ وای یعنی چی یعنی من باید با تهیونگ‌ ازدواج کنمداشتم فکر م...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط