پارت ۳۰
#کایلا
هم شوکه شده بودم هم ترسیده بودم هم دلم میخواست از خوشحالی پرواز کنم،ولی گریه هام نفس کشیدنو سخت کرده بود،چن ثانیه تو چشاش که از گریه سرخ شده بود زل زدم بعد دستمو دور گردنش حلقه کردمو دوباره گریه کردیم،محکم دستشو دور شکمم حلقه کرد و سرشو تو گردنم فرو برد و اروم گریه میکرد
بعد چن دقیقه از بغلش بیرون اومدم و دستمو رو صورت خیسش گذاشتم،چشاشو بست و صورتشو به دستم فشار داد،اشکاشو پاک کردم بعدم یه دست به صورتم کشیدم،دستمو محکم گرفت و رفتیم سمت اتاقمون،هیچی از گذشته یادم نبود،انگار این یه زندگیه جدید بود،رفتیم تو اتاقمون،کوکی کنار پنجره وایساد و سرشو به پنجره تکیه داد رفتم سمتش و دستمو روی شونش گذاشتم
◇:من...خیلی معذرت میخ..
نزاشت حرفمو کامل کنم و دستشو رو شونه هام گذاشت صداش گرفته بود و زیر چشاش کبود شده بود عین خودم
♡:نمیخواد عذرخواهی کنی...فقط ازت خواهش میکنم... بهم قول بده که کوچیک ترین اسیبی به خودت نزنی...نمیتونم تحمل کنم داری عذاب میکشی...اصلا میدونی چقدر دلم واسه خندهای از ته دلت تنگ شده
دوباره بغض صداشو گرفت،باورم نمیشد،با اون عظمت به خاطر من گریه و بغض کرده بود،
◇:باشه..تووفقط اروم باش..اینجوریم نکن کباب شدم..اخه چرا گریه کردی؟:(
♡:اگه...اگه چیزیت میشد من چه غلطی میکردم...هوومم؟؟
دوباره اشکاش سرازیر شد ای خدااا، بغلش کردمو دستمو توی موهاش بردم،ابندفعه من بود که باید ارومش میکردم،شروع کردم به بازی کردن با موهاش
♡:کوکی...از تو بعیده ها...شششش اروم باش...تو مردی گریه چیه...ببین من اینجام،سالمم...تا وقتی که توم کنارم باشی یه لحظم تنهات نمیزارم
از بغلم اومد بیرون و اشکاشو پاک کردو لبخند بیروحی زد
♡:پاشو یه دوش بگیررسر حال بشی،دیگه غروب بریم پیش بچه ها
◇:اوهوم باشه🙃
پیشونیمو بوسید و رفتم حموم
#جونگ_کوک
وقتی کایلا رفت دستمو روی سرم گذاشتم و دراز کشیدم،همش اون صحنه جلو چشمم بود
نیم ساعت گذشت ولی کایلا هنوز نیومده بود،رفتم دیدم در حموم بازه با احتیاط رفتم جلو،دیدم پاهاشو بغل کرده و با لباس نشسته زیر دوش،سریع رفتم زیر دوش صداش کردم،سریع چشاشو وا کرد،خوابش برده بود،کشیدمش تو بغلم
♡:اووف سکته کردم فک کردم بیهوش شدی
◇:نه خستم خوابم برد بود،خیس شدی که
بلند شدم یه حوله برداشتم موهامو خشک کردمو لباسمو عوض کردم،یه تیشرت مشکی گشاد با شلوار تنگ لی پوشیدم و رفتم رو تخت دراز کشیدم،تقریبا ی ربع بعد کایلا اومد بیروندچشامو بستم،فکر کرد خوابیدم اومد پتو روم کشید و پیشونیمو بوسید
♡:کایلا
◇:ع بیداری...جانم
ادامه پارت بع🌸💫
لایک کامنت🌸💫
هم شوکه شده بودم هم ترسیده بودم هم دلم میخواست از خوشحالی پرواز کنم،ولی گریه هام نفس کشیدنو سخت کرده بود،چن ثانیه تو چشاش که از گریه سرخ شده بود زل زدم بعد دستمو دور گردنش حلقه کردمو دوباره گریه کردیم،محکم دستشو دور شکمم حلقه کرد و سرشو تو گردنم فرو برد و اروم گریه میکرد
بعد چن دقیقه از بغلش بیرون اومدم و دستمو رو صورت خیسش گذاشتم،چشاشو بست و صورتشو به دستم فشار داد،اشکاشو پاک کردم بعدم یه دست به صورتم کشیدم،دستمو محکم گرفت و رفتیم سمت اتاقمون،هیچی از گذشته یادم نبود،انگار این یه زندگیه جدید بود،رفتیم تو اتاقمون،کوکی کنار پنجره وایساد و سرشو به پنجره تکیه داد رفتم سمتش و دستمو روی شونش گذاشتم
◇:من...خیلی معذرت میخ..
نزاشت حرفمو کامل کنم و دستشو رو شونه هام گذاشت صداش گرفته بود و زیر چشاش کبود شده بود عین خودم
♡:نمیخواد عذرخواهی کنی...فقط ازت خواهش میکنم... بهم قول بده که کوچیک ترین اسیبی به خودت نزنی...نمیتونم تحمل کنم داری عذاب میکشی...اصلا میدونی چقدر دلم واسه خندهای از ته دلت تنگ شده
دوباره بغض صداشو گرفت،باورم نمیشد،با اون عظمت به خاطر من گریه و بغض کرده بود،
◇:باشه..تووفقط اروم باش..اینجوریم نکن کباب شدم..اخه چرا گریه کردی؟:(
♡:اگه...اگه چیزیت میشد من چه غلطی میکردم...هوومم؟؟
دوباره اشکاش سرازیر شد ای خدااا، بغلش کردمو دستمو توی موهاش بردم،ابندفعه من بود که باید ارومش میکردم،شروع کردم به بازی کردن با موهاش
♡:کوکی...از تو بعیده ها...شششش اروم باش...تو مردی گریه چیه...ببین من اینجام،سالمم...تا وقتی که توم کنارم باشی یه لحظم تنهات نمیزارم
از بغلم اومد بیرون و اشکاشو پاک کردو لبخند بیروحی زد
♡:پاشو یه دوش بگیررسر حال بشی،دیگه غروب بریم پیش بچه ها
◇:اوهوم باشه🙃
پیشونیمو بوسید و رفتم حموم
#جونگ_کوک
وقتی کایلا رفت دستمو روی سرم گذاشتم و دراز کشیدم،همش اون صحنه جلو چشمم بود
نیم ساعت گذشت ولی کایلا هنوز نیومده بود،رفتم دیدم در حموم بازه با احتیاط رفتم جلو،دیدم پاهاشو بغل کرده و با لباس نشسته زیر دوش،سریع رفتم زیر دوش صداش کردم،سریع چشاشو وا کرد،خوابش برده بود،کشیدمش تو بغلم
♡:اووف سکته کردم فک کردم بیهوش شدی
◇:نه خستم خوابم برد بود،خیس شدی که
بلند شدم یه حوله برداشتم موهامو خشک کردمو لباسمو عوض کردم،یه تیشرت مشکی گشاد با شلوار تنگ لی پوشیدم و رفتم رو تخت دراز کشیدم،تقریبا ی ربع بعد کایلا اومد بیروندچشامو بستم،فکر کرد خوابیدم اومد پتو روم کشید و پیشونیمو بوسید
♡:کایلا
◇:ع بیداری...جانم
ادامه پارت بع🌸💫
لایک کامنت🌸💫
۱۳.۷k
۰۱ شهریور ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.