سینی چای و گل و مردی که مانند تو نیست
سینی چای و گل و مردی که مانند تو نیست
یک دلِ مُرده که دیگر گیر و پابندِ تو نیست
بین جمعیت صدای خنده ات پیچید و بعد...
تا سرم چرخید دیدم حیف! لبخندِ تو نیست
النکاحُ سنتی، آیا وکیلم من؟ بله
زیر لب با بغض گفتم این که پیوند تو نیست
با عسل کامِ منِ بیچاره شیرین تر نشد
تلخ می بوسم لبی را که لبِ قندِ تو نیست
تو قسم ها خورده بودی می رسی روزی به من
آااای این کابوسِ واضح مثلِ سوگندِ تو نیست
بعد از این باید فراموشت کنم، از این به بعد...
شاعرِ این شعرِ غمگین آرزومند تو نیست
کودکی آشفته را هم چند سالی بعد از این
می فشارم سخت در آغوش و فرزندِ تو نیست
می پَرم از خواب و یادم نیست چیزی را به جز...
سینی چای و گل و مردی که مانند تو نیست...
یک دلِ مُرده که دیگر گیر و پابندِ تو نیست
بین جمعیت صدای خنده ات پیچید و بعد...
تا سرم چرخید دیدم حیف! لبخندِ تو نیست
النکاحُ سنتی، آیا وکیلم من؟ بله
زیر لب با بغض گفتم این که پیوند تو نیست
با عسل کامِ منِ بیچاره شیرین تر نشد
تلخ می بوسم لبی را که لبِ قندِ تو نیست
تو قسم ها خورده بودی می رسی روزی به من
آااای این کابوسِ واضح مثلِ سوگندِ تو نیست
بعد از این باید فراموشت کنم، از این به بعد...
شاعرِ این شعرِ غمگین آرزومند تو نیست
کودکی آشفته را هم چند سالی بعد از این
می فشارم سخت در آغوش و فرزندِ تو نیست
می پَرم از خواب و یادم نیست چیزی را به جز...
سینی چای و گل و مردی که مانند تو نیست...
۳.۳k
۱۴ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.