کوک ویو

کوک ویو
انقدر این چند وقت ات رو مخم بود که واقعا امشب داقون شدم یجور ب ف_ا_کش میدم که صد تا دکترم نتونه درسش کنه
ات: اخه چرا داری این کارو میکنی مگه چیکارت کردمم
کوک: فقط خفه شووو بزار کارمو بکنم
ات: چی چیکار ولم کن
کوک: فقط همکاری کن
ویو ات
این چرا انقدر اروم رفتار میکنهه
حاظرم بزنتم ولی اون کارو نکنههه
اون خیلی اروم ب سمتم میومدد
دیگه مطمعن بود ن فرشته نجاتی در کاره ن بخشش این دفعه جدی جدی نابود شدم
من افتادم رو تختو سرم پایین بودد
کوک از کمرم بلندم کرد و پامو ب کمرش قفل کرد لباشو رو لب گزاش
انگار مطمعن بودم که کاری ازم بر نمیادد
همکاری نمیکردم چون اصلا بلد نبودم
بد چند قیقه منو گزاش رو تخت و روم خیمه زد
اشکام میریخت ولی صداشو در نمیوردم
ویو کوک
وقتی دیدم که گریه میکنه خیلی ناراحت شدم ولی تاخالا دلم برا کسی نسوخته بود
چرا این دختر اینطوری میکنه بام
وای چی داری میگی با خودتت
کنارش دراز کشیدم و از پشت بغلش کردم
ویو ات
بکمال تعجب باورم نمیشه کاریم نداره ولی خب من قراره تا صبح اینطوری بمونم
؟
______________________________
میدونید چیه امینتون کرم داره میخواد از اصمات فراکنهههه،