ویو ات
ویو ات
ی زن بودش
-- : کوک دیوونه شدییی
کوک: کی تو رو را داددد گمشو برو
----: من مادرتت
کوک: مادر؟ تو بخودت میگی مادر
برو پایین تا بیام بات خرف بزنم برووو
اون زنه رف پایین کوک اومد سمتم
کوک: گمشو از جلو چشم ( ارم) زووودددد
بزور پاشدم ب سمت اتاقم رفتم رفتم حموم
بدنم درد میکرد وقتی امدم بیرون صداد داد بیداد میومد.
محل ندادم
یماهه همینطوری گزشت و ارباب خیلی بی اعصاب تر و دختر باز تر میشد هر شب مست میومدو با خودش دختر میاورد
حتی شبا نمیشد با صدای جیغ دخترا خوابید
حدودا ۱۰ باریم کتک خوردم
امروزم ی روز نحث دیگه
ویو کوک
امشب مهمونی داشتم که چند تا از شریکام بیان
رفتم سمت عمارت و ب اجوما گفتم امارتو برق بندازه
بد رفتک اتاقم تا شب اماده شم
پیو ات
اجوما صدام کرد و رفتم پایین اینطور که معلومه مهمونی داریم
اجوما بم گف برم سالونو طی بکشم
تا ساعت ۶ بعد ظهر از کمر افتادم خیلی خسته بود اجوما بم گف که میزارو مرتب کنم
-----------
ی زن بودش
-- : کوک دیوونه شدییی
کوک: کی تو رو را داددد گمشو برو
----: من مادرتت
کوک: مادر؟ تو بخودت میگی مادر
برو پایین تا بیام بات خرف بزنم برووو
اون زنه رف پایین کوک اومد سمتم
کوک: گمشو از جلو چشم ( ارم) زووودددد
بزور پاشدم ب سمت اتاقم رفتم رفتم حموم
بدنم درد میکرد وقتی امدم بیرون صداد داد بیداد میومد.
محل ندادم
یماهه همینطوری گزشت و ارباب خیلی بی اعصاب تر و دختر باز تر میشد هر شب مست میومدو با خودش دختر میاورد
حتی شبا نمیشد با صدای جیغ دخترا خوابید
حدودا ۱۰ باریم کتک خوردم
امروزم ی روز نحث دیگه
ویو کوک
امشب مهمونی داشتم که چند تا از شریکام بیان
رفتم سمت عمارت و ب اجوما گفتم امارتو برق بندازه
بد رفتک اتاقم تا شب اماده شم
پیو ات
اجوما صدام کرد و رفتم پایین اینطور که معلومه مهمونی داریم
اجوما بم گف برم سالونو طی بکشم
تا ساعت ۶ بعد ظهر از کمر افتادم خیلی خسته بود اجوما بم گف که میزارو مرتب کنم
-----------
۱۰.۶k
۰۸ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.