پارت سوم

پارت سوم🖤🍷✨️✨️
(راننده مخصوص مافیا دازای و چویا رو به جاهایی که موری گفت میرسونه°)
راننده: رسیدیم
(پیاده شدن°)
چویا: حالا چجوری پیداش کنیم؟
دازای: من چندتا معمور اطراف همین محوطه گذاشتم تا اگه چیز مشکوکی دیدن بهم اطلاع بدن منم یه نفرو میشناسم که میتونه تو پیدا کردن اون موهبت دار ناشناس کمکمون کنه.
چویا: الان میریم پیش اون؟
دازای: اره اما ضرری نداره که این دورو اطرافو یه برسی بکنم.
( وارد یه کوچه باریک میشن که داخل یکی از خیابان های میدونه بزرگ یوکوهاما عه)
چویا: چرا اومدیم اینجا؟
دازای: اون مرد یبار اینجا دیده شده. هاا...یه لحظه صبر کن....اون.....اون چیه!
(چویا به روبه رو نگاه میکنه. خشکش میزنه°)
چویا:لعنتی....اون یه جنازس!
دیدگاه ها (۵)

پارت چهارم🖤🍷✨️✨️(جنازه یه مرد با لباسای بستنی فروش که به دار...

پارت پنجم🖤🍷✨️✨️ (همون لحظه دازای پشت چویا یه مرده شنل سیاه ...

بی شک سورن خداست😂🤌✨️✨️

°..........

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط