پارت ۳
صبح (کلارا)
گلوریا:هی خره پاشو الن دیرت میشع ها
کلارا:ولم کن بزار بخوابم (خوابالو)
گلوریا: پاشو بهت میگم دیرت شدهه
کلارا: خیلی خب خیلی خب
از جام پاشدم رفت دسشویی و اومدم که دیدم گلوریا عصبانی منتظره
گلوریا : پرنسس نمیخوای تشریف فرما شی؟
کلارا :خیلی خب دیگه الان اماده میشم
رفتم تو اتاقمو ی دست لباس خوشگل پوشیدم (عکس لباس رو تو اسلاید دوم گذاشتم) و سریع رفتم
گلوریا : چه عجب بودی حلا
کلارا : بدو بدو دیر شد دیگه
و راه افتادیم
کلارا: خیلی خب ردش نکنی همینجاستا اینا اینا
گلوریا :خیلی خب میدونم ی جوری میگی انگار که تاحالا نیومدم تو کافه
پیاده شدم رفتم داخل و سفارشا رو گرفتم
همونطور که سرم پایین بود به مشتری بعدی گفتم : چی میل دارین؟
تام:اون کیک شکلاتیه و یه قهوه
وایسا ببینم این اون پسر دیشبیس بی ادب همونه ایش
تام: هی میشه زودتر بدیش دیرم شده
کلارا:خیلی خب بیا بابا
تام:نیش خند زد و رفت
کلارا : ایش(زیر لب)
وایی راستی یادم رفت بهش شکلات بدم ایشش
کلارا: توماس یه لحظه حواست هست من الان میام؟
توماس: اره برو(توماس همکار و دوست تقریبا صمیمی کلارا هستش)
کلارا: ممنون و دویید به سمت تام
هی هییی تو وایساااا
تام: چیه
کلارا:تو... شکلاتت رو ......جاگذاشتی بیا
تام:واقعا بخاطر ی شکلات اینقدر دویدی؟(نیشخند)
کلارا:واقعا که پشیمونم که واسه تو یکی تا اینجا اومدم ایش
تام: ممنون ( خیلی اروم) و رفت
کلارا:خواهش میکنم (با داد و لبخند)
گلوریا:هی خره پاشو الن دیرت میشع ها
کلارا:ولم کن بزار بخوابم (خوابالو)
گلوریا: پاشو بهت میگم دیرت شدهه
کلارا: خیلی خب خیلی خب
از جام پاشدم رفت دسشویی و اومدم که دیدم گلوریا عصبانی منتظره
گلوریا : پرنسس نمیخوای تشریف فرما شی؟
کلارا :خیلی خب دیگه الان اماده میشم
رفتم تو اتاقمو ی دست لباس خوشگل پوشیدم (عکس لباس رو تو اسلاید دوم گذاشتم) و سریع رفتم
گلوریا : چه عجب بودی حلا
کلارا : بدو بدو دیر شد دیگه
و راه افتادیم
کلارا: خیلی خب ردش نکنی همینجاستا اینا اینا
گلوریا :خیلی خب میدونم ی جوری میگی انگار که تاحالا نیومدم تو کافه
پیاده شدم رفتم داخل و سفارشا رو گرفتم
همونطور که سرم پایین بود به مشتری بعدی گفتم : چی میل دارین؟
تام:اون کیک شکلاتیه و یه قهوه
وایسا ببینم این اون پسر دیشبیس بی ادب همونه ایش
تام: هی میشه زودتر بدیش دیرم شده
کلارا:خیلی خب بیا بابا
تام:نیش خند زد و رفت
کلارا : ایش(زیر لب)
وایی راستی یادم رفت بهش شکلات بدم ایشش
کلارا: توماس یه لحظه حواست هست من الان میام؟
توماس: اره برو(توماس همکار و دوست تقریبا صمیمی کلارا هستش)
کلارا: ممنون و دویید به سمت تام
هی هییی تو وایساااا
تام: چیه
کلارا:تو... شکلاتت رو ......جاگذاشتی بیا
تام:واقعا بخاطر ی شکلات اینقدر دویدی؟(نیشخند)
کلارا:واقعا که پشیمونم که واسه تو یکی تا اینجا اومدم ایش
تام: ممنون ( خیلی اروم) و رفت
کلارا:خواهش میکنم (با داد و لبخند)
- ۹۵۲
- ۰۳ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط