توی مسیر صحبتی نکردیم
توی مسیر صحبتی نکردیم
رسیدیم خونه من خودمو انداختم رو مبل و یکم خستگی در کردم که فیلیکس گفت
فیلیکس: چخبره مگه کوه کندی
ات:کوه که نه ولی بخاطر اینکه با تو اومدم هی داشتن درموردمون حرف میزدن و اصلا درسا خیلی تو مخ بود
فیلیکس: درکت میکن هم ادماشون هم معلماشون همشون تو مخن
اینو که گفت رفت تو اتاقش منم چون گشنم بود اجومارو صدا زدم و گفتم که گشنمه
یه چند دقیقه تو گوشیم میچرخیدم که اجوما صدان زد
اجوما:دخترم بیا غذا
رفتم و نشستم غذامو بخورم اجوما هم رفت هیون ، فیلیکس رو صدا بزنه
امدن پایین و شروع کردن به خوردن که هیون گفت
هیونجین:مدرسه چطور بود
ات:خوب نبود
هیون:چرا؟چیشد؟
ات:هیچی فقط اونجور که فکرشو میکردم نبود
فیلیکس:فردا با دوستام اشناش میکنم تا حوصلش سر نره
هیون:باشه پس
غذارو که خوردیم من رفتم بالا تو اتاقم و خب گرفتم خوابیدم
وقتی پاشدم دیدم ساعت پنجه و خیلی خوابیدم تو اینه نگاه کردم و دیدم که سورتم پف کرده رفتم حموم وقتی که اومدم بیرون حوله پوشیدم و همینجوری رفتم پایین سرمو کردن زیر اب یخ تا پف صورتم بخوابه
یخچالو باز کردم و دیدم که یدونه کیک شکلاتیه این ورواونور رو دیدم و سریع میک رو برداشتم رفتم تپ اتاقم خیلی خوشمزه بود همینجوری داشتم میخوردم که فیلیکس اومد داخل
فیلیکس:اتتتتت کیک من دست تو چیکار میکنه؟؟؟؟
سریع کیکو پشتم قایم کردم و گفتم
ات:کدوم کیک؟
اومد سمتم
فیلیکس:هوففف اماده شو داریم میریم بیرون
وسریع رفت بیرون منم خوشحال از اینکه کیکو ازم نگرفت شروع کردم به خوردن
وقتی که تمومش کردن رفتم بیرون و گفتم
ات:کجاااا داریممم میریمممم(با داد)
فیلیکس:میریممم شهرررر بازییی(با داد)
رفتم تو اتاقم و کمد رو باز کردم و دنبال لباس بودم
چون هوا سرد بود لباس گرم پوشیدم(عکسشو میزارم)
یه ارایش لایت کردم و رفتم پایین و دیدم اقا خوشتیپا پایین منتظرن
فیلیکس:چه عجب خوشگل خانم اومد
جوابی ندادم واومدم پایین پاشدن و رفتیم
رسیدیم اونجا و منو فیلیکس بدو بدو رفتیم تو شهر بازی
هیونجبن هم رفت بیلیت هارو گرفت و اومد رفتیم سوار وسایلا شدیم و نزدیک یکی دو ساعت اونحا بودیم
داشتیم میرفتیم خونه که من گشنم شد
ات:گشنمه بریم یچیزی بخوریم؟
به فیلیکسم الامت دادم که اونم بگه
فیلیکس:اره بریم خیلی گشنمه
رفتیم دوتا پیدزا خریدیم و تو همون ماشین خوردیم
انقدر خوردم داشتم میترکیدم
رسیدیم خونه
ات:چقدر زود رسیدیم خونه
هیون :انقدر که حواست به غذات بود نفهنیدی رسیدیم
ات:ههه
از ماشین پیاده شدیم و رفتیم تو خونه
رسیدیم خونه من خودمو انداختم رو مبل و یکم خستگی در کردم که فیلیکس گفت
فیلیکس: چخبره مگه کوه کندی
ات:کوه که نه ولی بخاطر اینکه با تو اومدم هی داشتن درموردمون حرف میزدن و اصلا درسا خیلی تو مخ بود
فیلیکس: درکت میکن هم ادماشون هم معلماشون همشون تو مخن
اینو که گفت رفت تو اتاقش منم چون گشنم بود اجومارو صدا زدم و گفتم که گشنمه
یه چند دقیقه تو گوشیم میچرخیدم که اجوما صدان زد
اجوما:دخترم بیا غذا
رفتم و نشستم غذامو بخورم اجوما هم رفت هیون ، فیلیکس رو صدا بزنه
امدن پایین و شروع کردن به خوردن که هیون گفت
هیونجین:مدرسه چطور بود
ات:خوب نبود
هیون:چرا؟چیشد؟
ات:هیچی فقط اونجور که فکرشو میکردم نبود
فیلیکس:فردا با دوستام اشناش میکنم تا حوصلش سر نره
هیون:باشه پس
غذارو که خوردیم من رفتم بالا تو اتاقم و خب گرفتم خوابیدم
وقتی پاشدم دیدم ساعت پنجه و خیلی خوابیدم تو اینه نگاه کردم و دیدم که سورتم پف کرده رفتم حموم وقتی که اومدم بیرون حوله پوشیدم و همینجوری رفتم پایین سرمو کردن زیر اب یخ تا پف صورتم بخوابه
یخچالو باز کردم و دیدم که یدونه کیک شکلاتیه این ورواونور رو دیدم و سریع میک رو برداشتم رفتم تپ اتاقم خیلی خوشمزه بود همینجوری داشتم میخوردم که فیلیکس اومد داخل
فیلیکس:اتتتتت کیک من دست تو چیکار میکنه؟؟؟؟
سریع کیکو پشتم قایم کردم و گفتم
ات:کدوم کیک؟
اومد سمتم
فیلیکس:هوففف اماده شو داریم میریم بیرون
وسریع رفت بیرون منم خوشحال از اینکه کیکو ازم نگرفت شروع کردم به خوردن
وقتی که تمومش کردن رفتم بیرون و گفتم
ات:کجاااا داریممم میریمممم(با داد)
فیلیکس:میریممم شهرررر بازییی(با داد)
رفتم تو اتاقم و کمد رو باز کردم و دنبال لباس بودم
چون هوا سرد بود لباس گرم پوشیدم(عکسشو میزارم)
یه ارایش لایت کردم و رفتم پایین و دیدم اقا خوشتیپا پایین منتظرن
فیلیکس:چه عجب خوشگل خانم اومد
جوابی ندادم واومدم پایین پاشدن و رفتیم
رسیدیم اونجا و منو فیلیکس بدو بدو رفتیم تو شهر بازی
هیونجبن هم رفت بیلیت هارو گرفت و اومد رفتیم سوار وسایلا شدیم و نزدیک یکی دو ساعت اونحا بودیم
داشتیم میرفتیم خونه که من گشنم شد
ات:گشنمه بریم یچیزی بخوریم؟
به فیلیکسم الامت دادم که اونم بگه
فیلیکس:اره بریم خیلی گشنمه
رفتیم دوتا پیدزا خریدیم و تو همون ماشین خوردیم
انقدر خوردم داشتم میترکیدم
رسیدیم خونه
ات:چقدر زود رسیدیم خونه
هیون :انقدر که حواست به غذات بود نفهنیدی رسیدیم
ات:ههه
از ماشین پیاده شدیم و رفتیم تو خونه
- ۵۳
- ۲۹ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط