پارت 40
#پارت_40
لیا دختر خالمه ، یه دختره عوضیی ، چند سال پیش خیلی ج.ن.ده بازی در اورده بود ..
در عین حال با ۵ نفر بود ، تهشم که باباش فهمید ، از من کمک خواست تا ریدنشو جم کنم ...
یکی از حالت تحوع اور ترین ادمای موجوده ..
توی پیامش نوشته بود ..
《 سلام بر پسر خاله گلم ، خوبی عشقم ..
برای جشن خانوادگی میاید دیگه ؟
مشتاقاته منتطرتم ، عزیزم 》
اه شت ، جشن خانوادگیو یادم نبود ، ایتطور که معلومه باید سفرمونو یکن عقب بندازیم ...
+ کیه ؟
- دختر خالمه ، پرسیده واسه جشن خانوادگی میریم یا نه
- یادم رفته بود این جشنو ، پس فردا شبه ، میشه یکم سفرمونو عقب بندازیم ؟
+ اره ، و من دوس دارم شرکت کنم ...
- پس میای ؟
+ من بگه زن تو نیستم ؟ پس عضو اون خانوادم دیگع
- معلومه عزیزکم
پیشونیشو بوس کردمو ازش جدا شدم ....
لیا دختر خالمه ، یه دختره عوضیی ، چند سال پیش خیلی ج.ن.ده بازی در اورده بود ..
در عین حال با ۵ نفر بود ، تهشم که باباش فهمید ، از من کمک خواست تا ریدنشو جم کنم ...
یکی از حالت تحوع اور ترین ادمای موجوده ..
توی پیامش نوشته بود ..
《 سلام بر پسر خاله گلم ، خوبی عشقم ..
برای جشن خانوادگی میاید دیگه ؟
مشتاقاته منتطرتم ، عزیزم 》
اه شت ، جشن خانوادگیو یادم نبود ، ایتطور که معلومه باید سفرمونو یکن عقب بندازیم ...
+ کیه ؟
- دختر خالمه ، پرسیده واسه جشن خانوادگی میریم یا نه
- یادم رفته بود این جشنو ، پس فردا شبه ، میشه یکم سفرمونو عقب بندازیم ؟
+ اره ، و من دوس دارم شرکت کنم ...
- پس میای ؟
+ من بگه زن تو نیستم ؟ پس عضو اون خانوادم دیگع
- معلومه عزیزکم
پیشونیشو بوس کردمو ازش جدا شدم ....
۴.۴k
۰۱ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.