پارت احساس عجیب

پارت ۵ : احساس عجیب

چویا ~
صبح شده بود . با یه سردرد خیلی عجیبی بیدار شدم اما نمیتونستم تکون بخورم انگار یه گوریل افتاده بود روم :/ یکم تکون خوردم ببینم چخبره دیدم فقط یه کله قهوه ای میبینم این چی بود؟
* دوستان چویا دیشب مست و شنگول بوده برای همین یکم طول میکشه ویندوزش بالا بیاد 🗿🍷*
رفتم عقب تر دیدم تو بغل دازای مثل گوله کاموا جمع شده بودم ... ؟

loading +
+ وات دا فاککککککک 😱 * داد زد *
_ یا مادر مقدس چخبرهههه جنگ شده ؟ یزید حمله کردهههه؟ * هنگ کردن *
+ تمهههههههه
+ با دیدنش ضربان قلبم بالا رفت موهاش بامزه تر از همیشه بود و باعث شد حرفم یادم بره و مِن مِن کنم
_ هَن؟
+ تو توووو تووو
_ من ؟ منننن؟ مننن؟
+ تو دیشب منو بوسیدیییییی؟ * شکل لبو شدن *
_ آره چیه مگه؟
+ ریختن پشماش ://
_ آره خب چیبیکو بوسیدمت که چی اگه اعتراضی داشتی دیشب میگفتی پس یعنی خودتم خوشت اومده بود 🙄
+ تشنج کردن در اثر شک
_ هوییییی مگه چیشده
+ لکنت زبون گرفت بچم 🤣
_ این که الان تو دیواره چطوره یه بار دیگه ببوسمش * افکار شیطانی *
+ تمههه چطو______
+ بازم همون ماجرا دیشب شد تا خواستم حرف بزنم لباشو رو لبام کوبید :/
_ الان آرومی؟
+ به هیچی نمیتونم فکر کنم T_T * پوکر فیس *
_ این چرا اینطوریه ؟ ملت بعد تجا*وز تا دو سال عزاداری میکنن بعد این فقط یه بوسه دیشب یادش میاد؟ زیادی منحرفه یا هنوز منگ میزنه :/
+ گذشتن تمام اتفاقات دیشب از جلو چشماش
+ اون یارو ... مگه خواب نبود؟
_ ها یادش اومد ...
+ دیشب به من تجاوز شد ؟ * استرس گرفتن و ترسیدن *
_ سکوت ....
+ جواب بده بگو یه خواب بود بگو دارم اشتباه میکنم بگووووو دازای
_ چیبیکو ببین آروم باش بزا_____
+ نه امکان نداره چطوری ؟ چرا ؟ اگه اون موقع تو نمی اومدی چی میشد؟ امکان نداره .... * گریه کردن *
_ آروم باش تموم شد هیچی نیست طرف اصلا کاری نتونست بکنه آروم باش بیا بغلم ببینم
+ در حالت عادی اگه میگفت بیا بغلم با جاذبه ننش به عمش وصلت میدادم اما الان احساس میکنم دوای دردم بغل کردنشه * رفتم بغلش *
_ عه پشمام واقعا اومدی 😁
+ حوصله اره دادن تیشه گرفتن ندارم دهن ببند بغلم کن * نگاه کردن با چشمای گوربه ای *
_ خون دماغ شدن 😐❤🩸
+ هوی تمه خوبی؟
_ ببین چیبیکو مقصرش خودتی به من ربطی نداره از ادامش هرچی شد تقصیر خودته 🗿🍷
+ هَن چی میگ______
+ روم خیمه زد افتاد به جون لبام مثل سگ هار داشت لبام گاز می گرفت ولی عجیب تر اینه که پسش نمیزنم بدتر لذت هم میبرم احساس عجیبیه قلبم داره خودش جر میده ...
_ افتادم به جون لباش تقصیر من نیست دیشب اتاقو با بوی وانیل پر کرده بود از بس بوی خوبی میداد به حدی که نتونستم بخوابم کلی خودم کنترل کردم بلایی سرش نیارم ولی دیگه نمیتونم تا مرض جنون رفتم
+ بعد یکم دیدم نمیتونم تحمل کنم منم همراهیش کردم کنترل بدنم دست خودم نبود چرا ؟ * دوستان همه اینا تو ذهنش میگه ها :/ *
+ یکم که گذشت اوضاع خوب بود ولی بعد نفس کم آوردم احساس کردم به گرگ گرسنه رو به روم نشسته بود و داشت با طُعمش بازی میکرد .
+ کوبیدم به سینش که بفهمه دارم خفه میشم
_ چیبیکو نفس کم آورد چه عجب یه بار تسلیم ما شدن ...
+ ولم کرد و من فقط به رشته ی براقی که بین مون بود نگاه میکردم ...
_ تسلیمی؟
+ عمرا ! زدی لبام سرویس کردی میگی تسلیمی ؟ نوبت منه بکش کنار دیلاق
+ کشیدمش سمت خودم و این دفعه من بوسیدمش 🗿🚬

پایان : دوستان پارت بعدی ادامه همین پارته و اینکه یه کوچولو محدودیت سنی داره اگه جنبه دارید بخونید که بعدا گزارش نکنید 🗿🔪
پارت ۶ وقتی لایکا به ۱۰ برسه میزارم
دیدگاه ها (۲۱)

دقیقا همینه 🗿🍷

چقدر قشنگ شده 🤣💔

پارت چهار : رولت چیبیکو _ چان + دازای بود داشت مثل چی یارو ن...

پارت دو : فسادنویسنده : خب خب بریم ادامه پارت قبلی 😁😁از زبون...

مست خون ( پارت ۲۴ )

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط