این خزانم را نبین من هم بهاری داشتم

......
این خزانم را نبین من هم بهاری داشتم
با تمام بی کسی هایم   تباری  داشتم

  دست شب تاراج زد بر پیکر خورشید من
  ورنه با آن  صبح  امیدم  قراری  داشتم

  بر دلم هر لحظه می رویید شوق عاشقی
  در کنار سادگی ها  روزگاری  داشتم

  دیر فهمیدم  تفاوت  را  میان  اشک ها
  کز تمام  نارفیقان  چشم  یاری  داشتم

  سینه می سوزد ز فریادی غریب و آشنا
  من  وداعی  تلخ از یادِ  نگاری  داشتم

  می کشد هر دم به سخره اشک هایم را فلک
  خوب می داند چه  قلب  بردباری  داشتم.....
دیدگاه ها (۵)

......دیده بارانی و دل کرده هوایت چه کنم؟تو نبودی و ز غم پر ...

.......من که در محفل تنهایی تو جا نشدمپس درب های دو چشمت گم ...

.......واژه واژه این غزل را غرق مهرت میکنمدین و دنیای منی قص...

......کجایی نازنین یارم ؟ ببینی حال بیمارمطبیبان یک به یک گف...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط