کوک یه برادری نشونت بدم

کوک: یه برادری نشونت بدم...
دستای ات رو بالای سرش قفل میکنه و ات با تعجب بهش نگاه میکنه ولی قبل از اینکه بتونه ریکشنی نشون بده کوک محکم فک ات رو به دست میگیره و به لب هاش حمله میکنه و وحشیانه میبوستش
ات که شوکه شده بود قفسه سینه سفت و سخت کوک رو چنگ انداخت و سعی کرد کوک رو از خودش دور کنه ولی کی گوش میداد؟
کوک حتی بهش فرصت برای گرفتن هوا هم نمیداد...
و از همه بدتر! دست های کوک وارد شلوار ات شد و هی پایین تر میرفت.
دست های گرم کوک که بوتی سرد دختر رو لمس میکرد..
تا اینکه به مقصدش رسید و صورت ات از این ماجرا سرخ و خجالت زده شد. کوک بالاخره لب های ات رو رها کرد و اجازه داد ات نفس بکشه
ات نفس نفس میزد و فک میکرد تموم شده ولی..
با فشار سر انگشت کوک به ورودی دختر اونو ترسوند
کوک اروم دم در گوش ات زمزمه کرد"نگران نباش خودتم قراره خوشت بیاد"که باعث مور مور شدت ات شد
تیشرت ات رو از تنش دراورد و نگاهی به بدن دختره کرد که پوزخندی روی لبش اومد
ات"م.. میشه لطفا نکنی؟ "
کوک جواب ات رو نداد و کاملا دختر رو لخت کرد دوباره به لب های دختر حمله کرد وحشیانه مک میزد ات هم با ترس به کوک نگاه میکرد
کوک از بوسیدنش دست کشید و دوباره دستای ات رو با یه دستش بالا سرش قفل کرد که دختر نتونه کاری انجام بده کوک با اونیکی دستش زیپ شلوارشو باز میکنه و شلوارشو درمیاره
که یهووووووووو
شرایط بعدی ۲۰لایک ۲ کامنت قتا فالور❤
نوکر همتونم که تاالان صبر کردید
این پارتو با کمک دوست گلم. @roxana_fanfic
دیدگاه ها (۳۵)

ات همه ی کتاب های اعضارو بهشون میده و میره به کاراش برسه ـته...

ویو ات که یهووو یکی محکم میکوبید به در با ترس رفتم سمت در از...

ویو ات شب شده بود اون اقاهم رفتش منم رفتم و دروقفل کردم و رو...

جیمین: باشویو ات داشتم کتا بارو میچیدم که یه کتاب برای طبقه ...

هنرمند کوچولوی من

دوست پسر دمدمی مزاج

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط