سناریو

سناریو
#سناریو
وقتی شب فیلم ترسناک میبینی و میترسی

"نامجون"

با چهره پوکر همونطور که از پشت کولت کرده بود تورو به اتاق خواب مشترکتون میبرد.
ا/ت : ن... نامجون.. واقعا خبری از عروسکه نیست؟
آهی کشید و سرشو کمی برگردوند..
نامجون : عزیزم...چند بار تکرار کردم!
یه عروسک نمیتونه جن زده بشه
حالا هم بگیر بخواب و بهش فکر نکن


"جین "
بعد از فیلمی که دیده بودی.. همش توهم میزدی و محیط اطراف برات خیلی عجیب غریب شده بود.
با ترس به پشتت نگاه میکردی که به شخصی برخورد کردی...
از ترس جیغی کشیدی که با دیدن چهره متعجب جین چند لحظه بعد نفس عمیقی کشیدی..
جین : حالت خوبه ا/ت؟ نکنه تب داری؟
به طرفت خم شد که ازش فاصله گرفتی
ا/ت : چ.. چی؟ نههه... معلومه که نههه

لبخند کم رمقی زد و آروم بغلت کرد..

جین : پس فیلم ترسناک دیدی...
خب تو وقتی میترسی برای چی نگاه میکنی عزیز دلم؟


"یونگی "
مشغول درست کردن شام بودی و سکوت خونتون باعث شده بود بیشتر احساس ترس کنی
برای لحظه ای در کابینت صدا داد اما چون تو خیلی ترسیده بودی همینشم برات وحشتناک بود

با شنیدن صدای قدمای ینفر ملاقه رو برداشتی و با ضربه محکمی زدی تو سرش..

ا/ت : ازم دور شو عروسک قاتل!
یونگی از درد آخی گفت که چشماتو باز کردی و با دیدن اینکه اشتباهی به سر اون زدی آروم سرشو نوازش کردی

ا/ت : وای یونگی.. متاسفم من فقط..
آروم تک خنده ای کرد
یونگی : نمیدونم من واقعا همسر دارم یا مراقبت از یه خانوم کوچولو رو به عهده دارم...
با حرفش صورتت سرخ شد که چشماشو ریز کرد و لپت رو کشید.


"جیهوپ"
من برگشت...
با دیدن اینکه رو کاناپه نشستی و پتویی دور خودت انداختی و با ترس به خونه نگاه میکنی لبخندی زد و سمتت اومد

جیهوپ : چه خبر شده؟
ا/ت : ی... یه روح اونجا بود.. توهم دیدی؟
به اطراف نگاه کرد و بعد اینکه فهمید قضیه چیه دستشو با افتخار بالا برد و لب زد

جیهوپ : اینجا خبری از روح نیست
حتی اگرم باشه تو منو داری!
من مراقبتم و نمیزارم جن و ارواح اذیتت کنن.

ا/ت : ولی ینفر باید از تو مراقبت کنه..

با حرفت جا خورد و اخمی کرد...

جیهوپ : هیی ا/ت... درسته نسبت به اعضا ترسو ترم
ولی نه دیگه در این حد

با حرفش خنده ت گرفت که با دیدن لبخندت اونم شروع کرد به خندیدن

"جیمین"
باهم دیگه داشتین فیلم نگاه میکردین اما یلحظه صحنه ترسناکی اومد و تو از شدت ترس جیغی کشیدی و دست جیمینو محکم گرفتی.

جیمین که از درون احساس افتخار میکرد و به خودش می نازید برای اذیت کردنت به طرف پنجره اشاره کرد.

جیمین : هی ا/ت اونجارو!
یه دلقک!

دوباره جیغ خفیفی کشیدی و این بار رسما جیمینو بغل کردی و بهش تکیه داده بودی که پوزخندی زد..

جیمین : همینو می خواستم!
چند وقتی میشد که بهم ابراز علاقه نمیکردی...

ا/ت : هیی جیمیننن!!!

آروم به شونش مُشتی زدی که خندید و متقابل بغلت کرد


"تهیونگ "
امشب هالووین بود.
از اونجایی هم که تهیونگ نمیدونست که تو فیلم ترسناک دیدی یه شنل مشکی تنش کرده بود و یه نقاب رو صورتش گذاشته بود

پتو رو دورت انداخته بودی که یهو اومد بالا سرت و یلحظه با دیدنش جیغ کشیدی و ناخوداگاه گریه ت گرفت...
تهیونگ با دیدن گریه ت سریع نقاب رو برداشت و به طرفت رو کاناپه خیز برداشت...

تهیونگ : ا/ت من واقعا معذرت میخوام،
انتظار نداشتم که انقدر بترسی وگرنه اینکارو نمیکردم!

رو موهات آروم بوسه های ریزی میزاشت و سرتو رو شونش گذاشت..
بعد از لحظاتی آروم ازش جدا شدی و اشکاتو پاک کردی..

ا/ت : ببخشید تهیونگ! یکم زیاده روی کردم..
لبخندی زد و دوباره تورو بغل کرد
تهیونگ : اشکالی نداره آستِری کوچولو!


"جونگ کوک"
رو تخت دراز کشیده بودی و هی غلت میخوردی اما نمیتونستی چشم رو هم بزاری و از ترس خوابت نمی برد..

جونگ کوک که تازه از خواب بیدار شده بود با صدای گرفته و خواب آلود صدات زد که برگشتی...

جونگ کوک : چیشده عزیزم؟

ا/ت : چیزی نیست... ببخشید که بیدارت کردم!

آروم سرشو از بالشت برداشت و رو تخت نشست...

جونگ کوک : به خاطر اون فیلمه بوده نه؟!
خیلی میترسی؟

با شرمندگی سرتو تکون دادی که خندید و آروم سرتو بوسید.آروم دستتو گرفت و گوشیشو از رو میز برداشت...

جونگ کوک : میخوای فعلا یه فیلمی ببینیم که ترست کمتر بشه؟ تا زمانی که خوابت ببره من بیدارم و پیشت
دیدگاه ها (۲)

سناریو#سناریووقتی کنار استخر وایسادن و یهو هلش میدی و باهم م...

سناریو#سناریووقتی کنار استخر وایسادن و تو هلش میدی و باهم می...

!

مرسی که هستی🫀🥺!...arisa

مدرسه اوکی داpart48ا/ت: الو سلام... : سلام ا/ت خوبی گوشی رو ...

مافیای قدرتمند من فصل دوم پارت 36تهیونگ. فکر کنم اینه قرار د...

قلب یخیپارت ۱۵از زبان ا/ت:باهم حرف زدیم و فهمیدم پیام ها درو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط